کتیبه کارداکا. کوردها چه کسانی هستند

نویسنده: عبدالرحمن شافعی – ۱۳٩٢/۱/٢

 کردستان تاریخی به عنوان گوتیوم باستانی،توصیف  نژاد کُردهای معاصر از گوتیوم های افسانه ای در زمانهای بسیار دور می باشد. ارتباط جاتها با گوتیوم ها و گوت ها نشان می دهند ،که گوتیَن ها یک شاخه از گِت ها ،  گوتها یا جات های پنجاب ، و از این رو از نژاد سکایی یا ایرانی شرقی هستند. ارتباط آنها با توچارین نها یا تخارها از ویژگی های با موهای قرمز و ارتباط با گِت ها و روابط  گوتین ها عصر رنسانس سومری تحت گوتیتن های دلیر نقطه اوج و عصر طلایی سومر تحت سلطه گودیها  نشان دهنده  شواهد زبانی برای گوتیَن ها به عنوان اجدادکُردهای معاصر می باشد. 

     گوتیَن های پر افتخار

  

مقدمه

«کتیبه های سومری 2000 سال قبل از میلاد، و نیز کتیبه های آشوری اولیه از یک هزار سال بعد، وجود مردم  کاردک ا(Kardaka)، کورتی(Kurtie) ، یا گوتی در مناطق  اطراف دریاچه وان را  نشان می دهند. این توسط برخی از مقامات ادعا می شود که نیاکان کُرد های معاصر باشند، اما آن تا زمان یونانیان که شناسایی  معتبر خاص امکان پذیر  نبوده است. هرودوت اشاره به ساکنان آنچه در حال حاضر بوتان  نامیده می شود، و گزنفون اشاره به کاردوخی  ، احتمالا شکل اولیه به نام  معاصر است. استرابو از کشور کوردیانی/ (کردونه) (Courdueni) که در آن بیت کاردو از منابع آرامی ذکر شده است. شکل معاصر » کاردو » برای اولین بار به نظر می رسد در نوشته های عربی از قرن نهم میلادی با جمع به صورت » اکراد»  آمده است.  «( الفینستون   1946، ص92 )

به همین منوال، یادداشت های ادموندز،  با این حال که ممکن است، ملی گرایان احساس کنند که آنها می توانند ادعا  کنند،که  مادها جدا از عنصر ایرانی در مهاجرت بزرگ به ایران  در آغاز اولین هزاره قبل از میلاد هستند و برخی حتی به جلوتر رفته  ادعای تبار  از سهام  اولیه  بومزاد مثل گوتی و لی لوبی که مادها بر روی آنها   زبان و مذهب خود را تحمیل نمودند، داشته باشند.» (ادموندز 1971،ص88)     

گوتین ها  نیز آشکارا خویشاوند کاشیتها بودند  ، همان طور که  صبا  درا  عنوان می کند ، » ارتش بابلی در نهایت توسط یک نیروی ائتلافی  ازگوتینها   و بستگان شان  ، کاشوشو (کاس – پی ( و  یا  کاشیتها شکست خوردند .»(درا  ،2000 ) کاشیتها  به مدت طولانی   که به عنوان آریایی شناسایی شده ا ند.

علاوه بر این در تمام کتاب ،  محقق هنربیچلر کُردها را به گوتین ها ارتباط می دهد (هنربیچلر2004،  صص .183-184)

 نام کُرد مشتق شده از گوتی

نه تنها گوتیوم در کردستان معاصر واقع شده است  خود  نام «کُرد » توسط  محققان به عنوان تنها شکل تغییر یافته  از واژه کهن ایرانی ‹ گوتی›  مشاهده شده است.  بنابراین، پروفسور هُوِرت  موافق با اشتقاق کُردستان از گوتیوم بوده ، و لغت باستانی برای کُردها ، » کاردوخی»  و یا «کاردو » بابلی ها برای کُردها،   با ‹گوتی»  یکسان می داند. :

«سرزمین گوتی   در معنی و شاید نیز در نام ، بیانگر کردستان معاصر است  ، بنا به گفته سایکس نام کُرد از کلمه بابلی  «کارادو»  به معنای جنگجو، یک کلمه ای که توسط مردم  بومی  دریاچه وان قرض گرفته بود ، مشتق شده است. در فرم «خرادو ‹و    یا » کرادو » آن را به عنوان معادل»گوت «در کتیبه منتشر شده توسط راولینسون داده شده است.

 «گوت» یا «گوتی» ، در زبان اولیه چالدا، به معنی «گاو نر » گفته شده ، و از   نام گوتیوم ،  به وسیله این مردم اولیه  استفاده می شود، از یک زبان سامی (احتمالا بابلی) است، وام گرفته شده بود به  کلمه «یوم » در انتها  ختم می شد.(هوورت 1901، پاورقی ص.32)

  هونیگمن به همین ترتیب نام «کرد» از کلمه «گوتی » مشتق می کند: «کردها بومی، افراد غیر عرب که برای هزاران سال در خاورمیانه زندگی می کرده اند. نامشان   از گوتی باستان (گوتی-گورتی-کوردی)، فاتحان بابل مشتق شده است . آنها هوریها غیر سامی از بین النهرین (مزاپتامیا) و ماد از تاریخ آریاییها هستند. محل سکونت آنها مناطق  کوهستانی در حال حاضر بخشهای از  ترکیه، سوریه، عراق، ایران، و کشورهای دیگر را نیز در بر می گیرد. اما قلب گوتیوم  باستان، قلمرو بعد از آن مستقل کرد، در آنچه در حال حاضر بوده است – با تشکر از بریتانیا – عراق عرب بوده است. «(هونیگمن 2003)

 ته لک  بر این عقیده است که:

» دست کم دو خط از تبار قابل مشاهده است، که در برگیرنده   تمام شاخه های خود را در منطقه اصلی در حال حاضر از کُردها هستند. قبلاً از زمان هزاره سوم پیش از میلاد سومری ها ، بابلی ها و ، تا حدودی بعد ، آشوریان  همچنین ، متقابلا  گزارشهای هماهنگ از مردمی که  در کوه های زاگرس مرکزی و شمال که به عنوان «گوتی»،»خورتی»،   «کورتی » ، یا چیزی مشابه آن که آن  منطقه به عنوان «گوتیوم » یا » کارداکا » شناخته شده بود، یاد نموده اند. خط دوم از منطقه زاگرس شمالی و توروس از این » کارداکا » سومریان   ، » بت- کاردو»  ارمنی ها  ،خالدیهای هزاره اول پیش از میلاد و از طریق ‹گزارش مشهور عقب نشینی نظامی گزنفون از «کاردوخی ها»  وسرزمین های آنها در منطقه کنونی ارمنستان معاصر ،  در آنجا به عنوان کُردها شناخته شده وجود دارد.»(ترجمه از تلک 2003،ص 7(   

 مازوری با هویت کُردها به عنوان گوتین ها موافق بود :

 «اکنون به لحاظ تاریخی، کرکوک یک شهر کُرد نشین بوده است.آن بخشی از ارتفاعات زاگرس است که خانه اصلی کُردها باستان ،که ساکنان بومی منطقه زمانی قبل از مهاجرت سایر نژادها و قبایل بوده است.در مقاله ای که در کردستان تایمز در شماره خود که در زمستان سال 1990 منتشر شد، آقای مصطفی قره داغی که گوتیوم یا گوتی، کُردهای باستانی که به شاخه ای از زبان هورامی ، که همچنین توسط خویشاوندان نزدیک شان لی لوبیها، کاشیتها، میتانیها تکلم می شدند، صحبت می کردند. پایتخت آنها در داخل و اطراف شهر کرکوک، Arrapha( أررابخا[1] ) نام  داشت . «(مازوری2002)

علاوه بر این، لقب یا عنوان گوتین ها در برگیرنده مادهای آریایی نژاد نیز می باشد:  «برای پایان دادن به خود را در قرن ششم قبل از میلاد، از سوی دیگر، بابلی ها آزادانه ( و ظاهرا کنایه آمیز ) به نام { ال- } بیشتر همه که در سیستم زاگرس- توروس» گوتی » ، از جمله مادها زندگی می کردند!»   (ئیزدی 1993)

بنابراین روشن است :اکثریت قریب به اتفاق محققان از زمینه های مختلف تاریخ، مردم شناسی، مردم نگاری و زبانشناسی کُردها ی معاصر را به عنوان بازماندگان (اعقاب) گوتین های باستانی سومر  بازشناخته اند .

 نامهای محلی (نامهای مشتق شده از محل)

 شواهد فراوان در حمایت از ارتباط بین کُردها وگوتیَن ها بیشتر به وسیله نامهای مکانی (نامهای مشتق شده از محل) کُردستان فراهم شده است.در واقع،  نام  محلی  کوه جودی و قبیله کُردزبان جودیخانلو بقایای فسیلی نام پر هیبت پشت سر گذاشته توسط «گوتی ها»هستند، همان طور یک محقق  می نویسد»حدود دو قرن(از 2200تا 2000 سال قبل از میلاد) گوتیَن ها با قدرت نظامی بالای(هژمون) خود بر دولتهای بین  النهرین (مزاپتامیا)  (سومریهای – ابتدایی) مسلط شدند. در یک نمایش قابل توجه از قدرت نظامی ، آنها موفق به ضمیمه  کردن سومر(مزاپتامیا – بین  النهرین/میان رودان) به قلمرو خود شدند.

ظاهرا آنها نیز یک سلسله جداگانه گوتی که  برای بیش از یک قرن  بر میان رودان حکم راندند،  تا زمانی که آنها را بیرون کردند، تاسیس نمودند.در واقع، وقایع مربوط در کتاب مقدس و کوه جودی (بین زاخو و شرناخ در شمال –  مرکز کُردستان) و قبیله جودیخانلو از شکلهای مختلف نام های قدیمی، «گوتی» حفظ نمود.» (ئیزدی 1995)

nedlasting 

شکل 3-  تفسیر از اینانا   اوروک.  معماری قبل ازگوتی-  سومریها طرفدار منحنی های ملایم با افزایش خفیف ،عکس از گری فلچر

جاتها و گوتیَن ها

پس از بنا کردن  ارتباط گوتیَن ها -کُردها ، برای اثبات  ارتباط جاتها – گوتیَن ها باقی مانده است. همانطور که محققان و مورخان کُرد، تبار خود را با افتخار از گوتین های باستانی شاهد می آورند، به طوری که محققان جات با غرور و افتخار از ارتباط معتبر خود را با گوتیَن های قهرمانان صحبت می کنند . بنابراین، مورخ برجسته جات ها داهیا به روابط بین گوتیَن ها و جات ها اشاره می کند:

«11. ممکن است ما ذکر کنیم که شواهدی وجود دارد،که نشان می دهد موریا ها از امپراتوری باستانی ماندا بودند. کمی جلوتر ، و ازآنها با نام مارو یا مار توسط مصریان و کتاب مقدس یاد می شود.آنجا   این  موروها آمورو و آمور و یا آموریت نامیده می شدند . کاش اشاره می کند  واکه های اولیه ، ‹a’، اضافه شده  تا تلفظ  آن را برای سامی ها آسان ترکند، (جلد سوم،ص194) . بنابراین،واکه های اولیه’a›    باید در جهت پیدا کردن نام صحیح این مردم نادیده گرفته شده و این به وضوح به عنوان مور/ مار (Mur/Mor) باقی  می ماند   . این همان موور( (Moor در اروپا و قبیله مور از جاتها در هند است. هنگامی که آنها به پادشاه سلسله یازدهم مصر حمله کردند، ازآنها به صراحت به عنوان مردم   «سرزمین دجاتی » ذکر شدند. ما نشان داده اند که این سرزمین دجاتی(Djati)   همان سرزمین گوتی است  و به طور واضح به معنی سرزمین جات هاست .به این ترتیب مور/ مار  ((Mor/Mur {ص.132{ به صراحت به عنوان جات ها در قرن بیست یکم  قبل از میلاد ذکر شده است.به طور طبیعی، زمانی که این افراد و برادران شان را از مناطق دیگر در آسیای مرکزی به هند آمدند و امپراتوری موریان را تاسیس کردند ، آنها خود را در خانه احساس نمی کرده اند وخانه گرم در هند همان طورکه در بالا ذکر شد ، نامیده اند .»(دهیا ،1979،صص 32-131)    

دانشمند مشهور جات سپس ادامه می دهد،

«چینی ها حق داشتند ، که بگویند هوانگ- نیو بخشی از مردم یو چه (همانند گوتی خوانده می شود) بودند، و این مردم گوتی دارای دو بخش بودند ، تا-یوچه گوارا و شیائو-یو چه ، دقیقاً  در ارتباط  با ماساگیت (گیت های بزرگ ) ، تیساگیت هرودوت (تاریخ نویس کلاسیک یونانی قرن پنجم قبل از میلاد)بودند، به ترتیب به معنی » جات های بزرگ»و »  جات های صغیر»بودند. تقریبا هر قبیله ی شرق میانه باستانی (غرب آسیا) و آسیای مرکزی، در میان جات های زمان حال  در هند نشان داده شده است «. (دهیا 1980،ص23 فصل اول ، ر.ک دهیلن 1994،ص10)

 هُویت نیز اشاره ارتباط بین  جاتها و گوت ها می گوید:

«جات ها …ردیابی تبار خود را به سرزمین غزنی و قندهار، در آب توسط رودخانه مادر نژاد کوشکا ، هامون مقدس یا هلمند نامشان آنها را به گیت های تریس ([2](Thrace متصل می کند   ، و از آنجا باگاتونها ، بنابه گفته فیتیاس در سواحل جنوبی دریای بالتیک زندگی می کردند ، گاتونسها بنا به روایت بطلمیوس وتاکتیوس در ویستولا در کشور لیتوانیایی قرار می گیرد، وگوتهای گوتلند/یوتلند =سوئد.این از بازماندگان اسکاندیناوی ها  تایید شده توسط سیستم خود را از تصرف زمین   ، برای تصدی رئیس منطقه مو ترا  که بهاگادورا (Bhagadura) نامیده می شود، که در آن اعضای هر یک از اخوان روستا به عنوان اموال خانواده خود را ، با توجه به آداب و رسوم برا توس شبه جزیره بالکان وشایعترین مورد هوفباورس از شمال غرب{ p.482 } آلمان در یک منطقه مجزا و تعریف شده در میان اراضی روستا نگهداری می نمایند…گیت های بالکان توسط هیرودیس گفته می شود که دلیرترین و بیشتر  از آنها تراژینها می باشند.»(هویت 1894،صص482-481)

 nedlasting (3)

 تصویر .4 : سر زن از اوروک، در موزه بغداد، عراق:

توجه داشته باشید که دارای چشم و ابرو پیوسته در بالای سر است.چشم و ابرو پیوسته به طور معمول در نژادآریایی  ، از جات ها تا به کردها رخ می دهد.

 ارتباط جات -کُرد:  کُردهای جوتکان از بازماندگان گوتیَن ها هستند

 پروفسور  مهرداد ئیزدی بر آن است که قبایل جوتکان ازکُردها به طور خاص به عنوان بازماندگان گوتیَن ها شناسایی می شوند:

«12. در قرن بیستم، فرضیه های بسیاری برای ارتباط برقرارکردن میان نام کُرد به هورین های گوتی باستان پیش برده شده اند (هالو،1970){ 1971″ گوتیوم» ، ویلیام دبلیو.هالو،RLA iii: 708b-720a. } و یا «کاردوخی » از  تاریخدان یونانی گزینفون (جورج  لاو کواکول،1979)، هیچ یک از آن در نور کشف  فوق الذکر  ستون سنگی آشوری دیگر نمی تواند حفظ شود.نام گوتی ، به هر حال، امروزه به وضوح در نام قبیله کُردی جوتکان،  ساکن منطقه مرکزی و حیاتی گوتیَن های باستانی  در جنوب  کُردستان  زنده مانده است.از «کاردوخی » که متعاقبا  به عنوان گوردیانی نزد نویسندگان کلاسیک شناخته می شوند، هیچکس دیگر جز پیشینیان قبیله معاصر گِرِدی کُردها نبودندکه هنوز دقیقا همان جایی اقامت دارند که کاردوخی/ گوردیانی باستان یافت شدند.

 نام کورتی/کُرد به نظر می رسد به احتمال زیاد به خاستگاه آریایی * یکی از اولین، در واقع، در کردستان * به جای به مراتب نام قبیله هورین مواجه می شوند در تمام دوره تا به امروز و از جمله کاردوخی  و گوتی شایع تر است .» (مهرداد ئیزدی 1993)

  نام  جوتکان که به وضوح تنها یک نوع از» جات»، بیشتر پایان نامه از یک رابطه نزدیک بین  جات ها و کُردها  را قوت می بخشد..

 نژاد برجسته ایرانی- افغان [3]در میان رودان از زمان سومریان

نژاد ایرانی یا ایرانی- افغانی دشت های  بین النهرین (میان رودان ) از زمان سومریان   را تحت سلطه خود در آورده بودند ، همان گونه  انسان شناس  فاضل آمریکایی پروفسور سی .اس. کوون ، می نویسد:

«نژاد ایرانی- افغانی ، برجسته از زمان سومریان در بین النهرین، مهم ترین عنصر جمعیت درتمام  قلمرو کوهستانی از مرز غربی ایران تا به شمال هند است.»(کوون 1939،»دنیای مدیترانه :(4)-» نژاد ایرانی- افغانی» ، ص415)

در واقع، جمعیت های ایرانی به نظر می رسد که وارد طبقه حاکم برسومر ، حتی قبل از تهاجم گوتینَها شده بودند. بنابراین، ئیزدی می نویسد، «یک حقیقت شگفت انگیز عیان می شود  زمانی که  سومر شناس  اس.ان کرامر یک لوح سومری را ترجمه می کند ،   اِنمرکار خود را برادر پادشاه آراتا ، و بنابراین، احتمالاً بومی کوه های کُردستان معرفی می نماید(کرامر ، «سومر باستانی و ایران: و ته مانده ای  از ادبیات سومری،» نشریه موسسه آسیا،شماره 1، 1987).» (مهرداد ئیزدی 1995)

 نیازی به گفتن نیست،آراتا،آراتای اوستایی ،آراچوزیای مهاجمان یونانی است ،  یک ملتی،که در شرق ایران واقع شده بود. آروراس از پنجاب به طور گسترده ای به شاخه ای ازآرتاس بسیار کهن  یا آراچوزیانها .

گوتیَن های با موهای قرمز

نژاد ایرانی شیوع بالای روفیسم (مو قرمز)، با رنگ قرمز تیره مارون که نسبتا شایع است .رسم ایرانی های معاصر استفاده از حنا برای به رنگ  قرمز در آوردن مو در تقلید آگاهانه از یک آرمان با موهای قرمز، نزدیک و بازگشت به آداب و رسوم سکاها است. در مقابل نژاد اسکاندیناوی، که شبیه سازی یک ایده آل بلوند است.روفیسم در نتیجه به عنوان یکی از صفات نژادایرانی –افغان  ظاهر می شود.اگرگوتیُن ها ایرانی باشند، آنها بایستی روفیسم را به ، همراه با بروز جزئی از تا حدودی بور به نمایش گذارند.زبان شناسان بابلی به طور چشمگیر،  شواهدی که در واقع گوتیُن ها موهایشان را بور می کرده اند ، دست یافتند..


[1] – پایتخت پادشاهی گوتی (گوتیوم ) است، که در سندی به خط میخی حدود 2400 سال قبل از میلاد ذکر شده  است .

[2] – منطقه باستانی در جنوب شبه جزیره بالکان، مرزهای خود را در دوره های مختلف متفاوت بوده است. در زمان یونان باستان آن را با رودخانه دانوب، دریای اژه، و دریای سیاه محدود می شد.مربوط به جنوب بلغارستان، استان یونانی Thrace، قسمت اروپایی   ترکیه، از جمله شبه جزیره گالیپولی بوده است . قبایل هند و اروپایی زبان که در این منطقه  دومین هزاره قبل از میلاد در  منطقه مستقر شدند و فرهنگ  شان  به خاطر  شعر و موسیقی آن ، و سربازان شان   به عنوان مبارزان برتر شناخته شدند. بعدها ، در قرن هفتم قبل از میلاد به صورت کلنی  یونانیان  در آمدند ، در قرن ششم قبل از میلاد تحت تسلط ایران و در قرن چهارم قبل از میلاد تحت تسلط   مقدونی در آمد. بعدها به صورت یکی از ایلات روم و سپس عثمانی در آمد.

 [3] – نژاد ایرانی- افغان یک اصطلاح مورد استفاده در بررسی علمی نژاد   برای جمعیت بومی فلات ایران  است نوع   ایرانی- افغان در یک گروه وسیع تر نژادی قفقاز  دسته بندی می کنند و در زمانهای گوناگون و مرتبط باهر یک از زیرگروه شمال اروپا و دریای مدیترانه  در ارتباطند.

کارلتون اس کوون  درکتاب  نژادهای اروپا  خود نژاد هند-افغان  و ایرانی-افغان  تحت عنوان شمالی( نرودیک –/ اسکاندیناوی /واکینگ ) ، آنها را به عنوان دراز چهره ، با سری رو به بالا و بینی قلابی خمیده توصیف می‌کند. برتیل لوندمان بر خلاف وی نژاد ایرانی را یک زیررده از نژاد «مدیترانه شرقی» می‌شمرده است. ارنست هوتون در ۱۹۴۶ گونه فلات ایرانی را از نوع آتلانتیک – مدیترانه‌ای ، به خصوص به دلیل برآمدگی بینی دراز، و پس آمده اش متمایز می‌کند.

با توجه به رناتو بیاسوتی این نوع  با این خصوصیات تعریف می کند:     برونت سفید رنگ، چشمان و موهای بسیار تیره و ،   قد متوسط ​​(165)، بدن باریک، بسیار طولانی و سر بالا با استخوان پس سر برجسته، چهره بلند، بینی بزرگ و با ریشه در سطح پیشانی ، ستون فقرات صاف یا محدب ، سوراخهای بینی دارای انحنای قوی،  ؛ لب های کامل ، چانه قوی است. مترجم

nedlasting (1)

زیگورات  گوت-  سومری:   از سومر  باشکوه و با عظمت در تفسیر هنری توسط داون رازور به تصویر کشیده شده است. توجه داشته باشید که شباهت قابل توجه به کوهها دارد.گوتینها  زیگورات در بزرگداشت   از میهن خود در کوه های هندوکش از ایران ساخته اند. زیگوراتهای عظیم  گوتین در تقابل با ساختارهای کوچکتر از سومری ها  آغور- آلتاییک  هستند (پایین را ببینید)

nedlasting (2)

شکل 2 : نقشه   گوتیوم ، گری فلچر

Rumors and false Muslims.

Another big lie.

موعجیزه‌یه‌كی دیكه‌ى زانستی له‌ قورئاندا.. (چیرۆكی فیرعه‌ون)
ساڵى 1981 فه‌ره‌نسا داواى له‌ میسر كرد لاشه‌ مۆمیاكراوه‌كه‌ى فیرعه‌ون ماوه‌یه‌ك بگوازنه‌وه‌ بۆ فه‌ره‌نسا بۆ ئه‌نجامدانى چه‌ند پشكنینێكی شوێنه‌وارى.
سه‌رۆكی فه‌ره‌نساو وه‌زیره‌كانى پێشوازیه‌كى شاهانه‌یان له‌ لاشه‌ى فیرعه‌ون كردو راسته‌وخۆ گوێزرایه‌وه‌ بۆ ناوه‌ندی شوێنه‌وارى فه‌ره‌نسی و گه‌وره‌ترین زاناكانى بوارى شوێنه‌وارناسی و پزیشكانى نه‌شته‌رگه‌رى و ته‌شریح به‌ سه‌رپه‌رشتى (پرۆفیسۆر مۆریس بۆكاى) ده‌ستیان به‌ پشكنین كردو دواى لێكۆڵینه‌وه‌یه‌كى زۆر بۆیان ده‌ركه‌وت كه‌ (فیرعه‌ون) له‌ ئاودا خنكاوه‌و راسته‌وخۆ دواتر جه‌سته‌كه‌ى له‌ ده‌ریا فڕێدراوه‌ته‌ ده‌ره‌وه‌، چونكه‌ خوێیه‌كى زۆر له‌ناو جه‌سته‌یدا ماوه‌ته‌وه‌. له‌گه‌ڵ ئه‌وه‌شدا مۆریس له‌كاتى قسه‌كردن بۆ ئه‌ندامانى توێژینه‌وه‌كه‌ى، شانازی خۆی ده‌ربڕی بۆ ئه‌و دۆزینه‌وه‌ زانستییه‌ نوێیه‌، به‌ڵام ئه‌وكات یه‌كێك له‌ زانایان پێیگوت «تۆ ده‌زانى كه‌ موسڵمانان زۆر له‌ مێژه‌ له‌ رێگه‌ى قورئانه‌كه‌ى خۆیانه‌وه‌ ئه‌و قسه‌یه‌ ده‌كه‌ن». ئه‌و به‌ سه‌رسوڕمان و تووڕه‌ییه‌وه‌ هاواریكرد: نه‌خێر ئه‌وه‌ مه‌حاڵه‌، ئه‌و دۆزینه‌وه‌یه‌ ته‌نیا له‌ رێگه‌ى پێشكه‌وتنى زانسته‌وه‌ ده‌بێت. به‌ڵام ئه‌و كه‌سه‌ ئایه‌تى 92ى سوره‌تى یونسی بۆ خوێنده‌وه‌، كه‌ ده‌فه‌رموێت ((فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً ۚ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ)).
ئه‌و شه‌وه‌ مۆریس تا به‌یانى نه‌خه‌وت و بیرى له‌و ئایه‌ته‌ ده‌كرده‌وه‌. دواتر كه‌ دڵنیابوو موسڵمانان به‌ر له‌ 1400 ساڵ ئه‌و قسه‌یه‌یان كردووه‌، ماوه‌ى 10 ساڵ به‌دواداچوونى له‌ بوارى چۆنیه‌تى له‌گه‌ڵ یه‌كترگونجانى زانست و قورئان ئه‌نجامدا و بۆی ده‌ركه‌وت كه‌ قورئان قسه‌ى خوایه‌و دووره‌ له‌ هه‌موو خورافاتێك، بێ هیچ دوودڵییه‌ك بڕیاریدا موسڵمان بێت و كتێبێكی به‌ناوبانگی دانا كه‌ هه‌موو ئه‌وروپاى هه‌ژاند، به‌ناونیشانى ((القرآن والتوراة والإنجيل والعلم .. دراسة الكتب المقدسة في ضوء المعارف الحديثة)).

وای بَر حالِ جامعه ای که دَر آن شانه هایِ جَلاد، آخرین پناهگاهِ اَشک هایِ مَحکوم است

– اعدام در استادیم ورزشی با حضورِ جماعتِ مشتاق:

صُبح روزِ ۲۷ دی ماه در اقدامی کم‌ سابقه حُکمِ اعدام یک “متجاوز به عنف” در استادیوم ورزشی شهر سبزوار اجرا شد؛ آنطور که در تصاویر مشاهده می‌شود “تماشاگران” بَرای مشاهده این اعدام بر رویِ سَکوهای ورزشگاه مستقر شده بودند. غلامعلی صادقی دادستان عمومی انقلاب مشهد اعلام کرد: با توجه به سیاست‌ های دستگاه قضایی مبنی بر برخورد شدید با اشرار، پس از طی مراحل قانونی حکم اعدام دو تن از متجاوزان به عنف اجرا شد.

وی تصریح کرد: صبح روز چهارشنبه  قَبل از طلوع آفتاب احکام دو تن از متجاوزین به عنف در شهرستان‌های مشهد و سبزوار اجرا شد. این احکام در راستای انجام وظایف قانونی و در پاسخ به مطالبات عمومی از مجموعه قضایی صورت گرفت. دادستان عمومی و انقلاب مشهد بیان کرد: یکی از این احکام در محوطه زندان مرکزی مشهد و دیگری در ملاء عام و در محل وقوع جرم در سبزوار اجرا شد.

فرتور لحظه غم انگیز در سَر به شانه های جلاد سپردنِ قربانی را نشان می دهد! به راستی که این فرتور هر دلِ مهربانی را به درد آورده و چشم هر انسانی را از اشک، خیس می کند.

فرتور لحظه غم انگیز در سَر به شانه های جلاد سپردنِ قربانی را نشان می دهد! به راستی که این فرتور هر دلِ مهربانی را به درد آورده و چشم هر انسانی را از اشک، خیس می کند.

– اعدام در نَزدیکی خانه هُنرمندان با هَمراهی ملت همیشه در صحنه ایران:

دو مجرم محکوم به اعدام که چندی پیش فیلم زورگیری آنها در رسانه های مختلف بازتاب فراوانی داشت، روز یکشنبه، ۱ بهمن ماه، به عنوان محارب و مفسد فی الارض در محل پارک هنرمندان به دار آویخته شدند. این دو زورگیر به نام های “علیرضا مافیها” و “محمد‌علی سروری” آذر ماه سال جاری با استفاده از قمه، یک شهروند تهرانی را با همدستی دو نفر دیگر مورد ضرب و جرح قرار داده بودند.

۹ دی ماه دادگاه این دو جوان در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد، ۱۳ دی ماه حکم بدوی آنها به رسانه ها اعلام و تا ۲۷ دی مراحل تجدید نظر و اعلام تایید دیوان عالی کشور طی شد و سحرگاه یکم بهمن ماه، این دو جوان اعدام شدند. شوم بختانه مردمان کشورمان بَرای مشاهده جان دادن این دو جوان خود را از هر سویِ تهران به نزدیکی خانه هنرمندان رسانده بودند.

– اعدام در ملأ عام، زینت بخش شهرهایِ کشورِ اسلامی ایران:

اعدام به خودیِ خود، یک جنایت تمام عیار بر علیه بشریت است؛ ستاندن جانِ یک انسان، به هر دلیلی به قَدری زشت و به دور از وجدان و شرافت است که اگر تَمامی دادگاه های دُنیا نیز حُکم بَر درستی اعدام دَهند، باز هم چیزی از پَستی این عملِ قرون وسطایی نمی کاهد. با استناد به ماده سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر که می گوید:

” هر فردی سزاوار و محق به زندگی، آزادی و امنیت فردی است “، هیچ کس حق و اجازه ستاندن جانِ انسانی را از وی ندارد و چنین عمل ننگینی نقض آشکار حقوق بشر است. همانطور که هزاران هزار بار گفته و نوشته ایم، اعدام همانند قتلِ عَمد است و مجازات بسیار متحجرانه ای است و باید که برچیده شود.

فرتور گویایِ میزان کرامت، شرافت و جایگاه انسان در حکومت مذهبی ایران است؛ این همان کرامت انسانی است که الله مدینه بارها در تازینامه بدان اشاره داشته است.

فرتور گویایِ میزان کرامت، شرافت و جایگاه انسان در حکومت مذهبی ایران است؛ این همان کرامت انسانی است که الله مدینه بارها در تازینامه بدان اشاره داشته است.

حکومت جنایتکار اسلامی ایران جلوه ای نو به اعدام های بی شمارش بخشیده و سیاستی در پیش گرفته تا با اعدامِ جوانان در میدان های شهرها و یا استادیوم های ورزشی و… تَرس را در تار و پودِ جامعه مان نهادینه کند؛ شوم بختانه بخش بزرگی از مردمان بی فرهنگ و خردباخته و مذهبی ایران نیز با استقبالِ بی نظیر خود از این اعدام های عمومی، بدین نمایش های تأسف بار مشروعیت داده اند.

به راستی زبان از بیان میزانِ قصاوت قلبی و بی مهری مردمانی که سپیده دَم بَرای تماشایِ جان دادن یک انسان بینوا که قُربانی سیاست های غلط اقتصادی و همچنین جَو نادرست اجتماعی مملکت خود است، جَمع می شوند و برای جلادان هورا می کشند و از فَرطِ شادی و هیجان جیغ کشیده و بالا و پایین می پرند، قاصر است.

– مَردمانِ بی فرهنگ و خشونت پَرست سزاوارِ حکومت اسلامی اَند:

چون نیک بنگریم، ملتی که ساعتِ چهار صبح از خواب برخاسته و به جایِ آماده شدن برایِ رفتن به سَر کار و آغازی روزی خوش، شال و کلاه کرده و خود را به محل تعیین شده برای اعدام چند جوان رسانده و با گوشی لعنتی موبایلش از لحظات دردناکِ جان دادن یک انسان فیلم برداری می کند،  شایسته حکومتی است که خونش را در شیشه کرده و جانش را به لبش برساند.

حکومتی که مجالِ تکان خوردن به وی ندهد و قافیه زندگانی را به قَدری برایش تنگ کند که آن ملت سرخورده و عقب مانده باقی بماند و به قهقرایِ تاریخ فرستاده شود؛ به راستی وجود چنین مردمانِ خشونت طلبی که با عشق و علاقه ای وصف ناشدنی، لحظه اعدام هم میهنان شان را تماشا می کنند مایه ننگ بشریت و جامعه جهانی است و چه نیکوست اگر این مردمان از صحنه روزگار محو شوند!

مردمانِ خشونت طلب و خونخوار و تاریک دِلی که سَر صبح، در نزدیکی خانه هنرمندان که فرهنگی ترین مکان موجود در سراسرِ کشور است! جمع می شوند و یکدیگر را هُل می دهند تا به صحنه اعدام نزدیک تَر باشند و با دید بهتری جان دادن انسان ها و تقلای شان برای به چنگ آوردن جُرعه ای هوایِ تازه و دَمی بیشتر زنده ماندن را تماشا کنند، کَمترین درکی از آزادی، دموکراسی، سکولاریسم و جامعه ای مدرن نداشته و شایسته زندگی در چنین جوامعی نیز نیستند و با حضورشان امنیت و آرامش جوامع انسانی را نیز تهدید می کنند.

این دسته از انسان نَماها چنانچه با یک انقلاب فرهنگی و فکری، خود را تغییر نداده و از کردارهای شَرم آورشان روی گردان نشوند، هیچگاه به آزادی و عدالت نخواهند رسید و حکومت جنایتکار اسلامی، هزاران بار برای شان نیکو و ارجمند است و این دو (جامعه خشونت طلب و حکومت اسلامی) بسیار مناسب یکدیگرند و سال های سال در کنارِ هم چوبه های دارِ فراوانی را برپا خواهند نمود.

– شانه های جلاد، آخرین پناهگاهِ اشک های قُربانی:

در یکی از فرتورهای موجود از اعدام نزدیک خانه هنرمندان، جوانِ اعدامی را در حالی که سرش را بر روی شانه های جلادش گذاشته و گریه می کند، مشاهده می کنیم؛ به راستی که این فرتور یکی از درد آورترین عکس های تاریخ بَشر است! قربانی محکوم به اعدام با موجِ عظیمی از هم میهنانش مواجه می شود که برای تماشایِ مُردنش صف کشیده اند و منتظرند تا هر چه زودتر طنابِ دار به دور گردنش انداخته شود.

مَردمانی که اینجنین با اشتیاق به تماشایِ مرگ هم نوعان خود می نشینند، لایق هیچ چیز به غیر از حکومت عده ای خونخوار، ستمگر، دزد و جانی نیستند! از ماست که برماست...

مَردمانی که اینجنین با اشتیاق به تماشایِ مرگ هم نوعان خود می نشینند، لایق هیچ چیز به غیر از حکومت عده ای خونخوار، ستمگر، دزد و جانی نیستند! از ماست که برماست…

وی به یاد می آورد که تمامِ جرمش فقیری و نداری بوده و جانش را بَرای دزدیدنِ هفتاد هزار تومان پولِ بی ارزش از دست داده است؛ به یاد می آورد که از بی شرافتی و بی غیرتی و بی مهری همین مردمانِ تماشاگرِ اعدام بوده که زندگیش تباه شده و جوانی اَش سیاه گشته و عمرش بَر بادِ فنا رفته است؛ بیشتر فکر می کند و در می یابد که اگر این جماعت به همین اندازه که برای دیدن مرگِ وی شوق و ذوق داشتند، برای بهبود شرایط زندگی های شان تلاش می کردند، وی دیگر مجبور به دزدیدن هفتاد هزار تومان پول نمی شد.

دیگر وفتِ رفتن رسیده و لحظات پایانِ زندگی اش است و نفرتی از کشورش، مردمانش، هم شهریانش و تمامیِ آن آدمک های بی وجدانی که جمع شده اند تا مرگ انسانیت را تماشا کنند در دلش وجود دارد و هیچ کسی را پاک تر، نزدیک تر و بی ریا تر از جلادش نمی یابد تا بر روی شانه های گریه کند! گریه قربانی بر شانه های جلاد، یَعنی مرگ روحی جامعه ای پست و بی ارزش! یعنی نابودی تمدن و فرهنگی چند هزار ساله و یعنی مرگِ تدریجی ایران!

تکرار تاريخ! انشعاب در حزب دمکرات کردستان ايران

پس از کنگره ی سيزدهم حزب دمکرات کردستان ايران، ensheab_-_pdkiعده ای از اعضای اين حزب جدايی خود را اعلام کردند. اين انشعاب، سومين انشعاب در حزب دمکرات بود. در کنگره ی چهارم اين حزب نيز، هفت نفر (گروه هفت نفری) که اعضای دفتر سياسی و عضو کميته مرکزی را هم به همراه داشتند از اين حزب جدا شدند. کنگره ی هشتم نيز شاهد دومين انشعاب در حزب بود. عده ای جدا شده و خود را «حزب دمکرات کردستان ايران – رهبری انقلابی» نام نهادند. اينها دوباره به حزب پيوستند. اما سومين انشعاب، پس از کنگره ی سيزدهم حزب دمکرات کردستان ايران و در دسامبر ۲۰۰۶، صورت گرفت. اين افراد ابتدا خود را «حزب دمکرات کردستان – ايران» و سپس «حزب دمکرات کردستان» ناميدند.

به عقيده ی نگارنده، دومين و سومين انشعاب حزب بسيار شبيه بوده اند. اخيرا مصاحبه ای با دکتر عبدالرحمن قاسملو، دبير کل وقت حزب دمکرات کردستان ايران با نشريه ی راه ارانی مشاهده کردم. اين مصاحبه برايم بسيار جالب توجه بود. چون به عقيده ی من تاحد زيادی آنچه که در اين مصاحبه بحث می شود و آنچه که امروز وجود دارد، بسيار شبيه هستند. در واقع «انشعاب»، حادثه ای است که در تاريخ حزب دمکرات اتفاق افتاده و به نظر می رسد که اين بار هم تاريخ تکرار شده يا در حال تکرار است.

در متن مصاحبه ی دکتر قاسملو و مواضع امروزه ی حزب دمکرات کردستان ايران و انشعابيون، چند نکته ی برجسته وجود دارند. قبل از پرداختن به اين نکات، لازم است اشاره شود که باتوجه به اعتقاد حزب دمکرات به «دمکراسی درون حزبی»، وجود اپوزيسيون، يکی از ويژگی های حزب دمکرات کردستان ايران می باشد. به عبارت ديگر، هميشه در داخل حزب اپوزيسيون وجود داشته اند. گروه يا گروه هايی که از حزب انشعاب کرده اند، همواره جزو اپوزيسيون بوده اند. اما موارد تشابه انشعابات:

اولين مورد، اعتقاد انشعابيون به «مشروعيت کنگره» است. در واقع هم در کنگره ی هشتم و هم در کنگره ی سيزدهم، هر دو گروهی که اعلام انشعاب کرده اند، در کنگره ی حزب حضور داشته و به «مشروعيت» اين کنگره رای مثبت داده اند. گذشته از اين، اين گروه ها در انتخاباتی که در کنگره صورت گرفته، فعالانه شرکت داشته اند.

دومين نکته «شکست انتخاباتی» در کنگره است که هردو گروه انشعابی متحمل شده اند. هر دو گروه انشعابی در انتخاباتی که برای هيات رهبری (کميته ی مرکزی) حزب صورت گرفته، شرکت کرده اند، اما هردو نتوانسته اند که اکثريت کميته ی مرکزی را در اختيار گرفته و بدين ترتيب متحمل شکست انتخاباتی شده اند.

سومين فاکتو مشترک «عدم وجود اختلاف سياسی و تشکيلاتی» ميان حزب و گروه های انشعابی است. باتوجه به برنامه و اساسنامه ی حزب دمکرات و گروه هايی که در کنگره ی هشتم و کنگره ی سيزدهم از حزب جدا شده اند، هيچ اختلاف نظر سياسی و تشکيلاتی ميان اين گروه ها و حزب وجود ندارد. لازم به ذکر است، گروهی که پس از کنگره ی سيزدهم از حزب جدا شدند، ابتدا تغييری در اساسنامه بوجود آورده و «سخنگوی کميته ی مرکزی» را به عنوان «دبيرکل» معرفی کردند. ولی اين امر يک تغيير موقت بود و پس از چندی دوباره به «دبيرکل» تغيير يافت. اما هيچ اختلاف نظر سياسی (در زمينه ی اعتقادی) ميان اين گروه و حزب وجود ندارد.

چهارمين مورد تشابه «اصرار بر حفظ نام» است. گروه هايی که در کنگره هشتم و سيزدهم از حزب منشعب شدند، اصرار دارند که خود را «حزب اصلی» جلوه دهند. آنها در هر دو مورد خود را «حزب دمکرات کردستان ايران – رهبری انقلابی» يا «حزب دمکرات کردستان» معرفی نموده اند. به عبارت دقيق تر، در هر دو مورد، از مشروعيت نام حزب دمکرات استفاده کرده و خود را حزب اصلی يا همان حزب دمکرات ناميده اند.

پنجمين و شايد مهمترين فاکتور تشابه ميان انشعابات، «وجود افراد مشترک» در اين انشعابات است. يعنی با چشم پوشی از عده ای از افراد جوانی که پس از کنگره ی هشت به حزب پيوسته اند و در کنگره ی سيزده از حزب جدا شده اند، تمامی افراد رده بالای انشعابيون، همان افرادی هستند که در کنگره ی هشتم از حزب جدا شده بودند. به عبارت ديگر، گروه انشعابی کنگره ی سيزده، تاحدود زيادی همان گروه انشعابی کنگره ی هشت است و دوباره تجربه ی خود را تکرار می کند.

در اين يادداشت کوتاه، نمی توان به صورت جزئی تر و با ارائه ی مدارک موارد پنجگانه ی مطرح شده ی فوق بسط و گسترش داد، چه بسا نگارنده اميدوار است که اين کار را در آينده انجام دهد. تنها لازم می دانم که بخشی از مصاحبه «راه ارانی» با دکتر عبدالرحمن قاسملو که در زمينه انشعاب روی داده در حزب و پس از کنگره ی هشتم، صورت گرفته را در ذيل بياورم. با نگاهی به متن مصاحبه ی زير، موارد پنجگانه ی فوق، و نيز موضع گيری های حزب دمکرات و کسانی که پس از کنگره ی سيزده از آن جدا شدند، مطمئنا «تکرار تاريخ» را درخواهيد يافت!

***

راه ارانی: کنگره هشتم حزب دمکرات کردستان ايران، شاهد اختلاف نظر جدی در رهبری حزب بود و متعاقب آن انشعابی صورت گرفت. علل اين انشعاب را چه می دانيد؟ آيا قابل اجتناب نبود؟

قاسملو: اولا در کنگره هيچ اختلافی ميان رهبری وجود نداشت. تمام آنهائيکه در کنگره بودند، بدون استثنا همه تصميمات کنگره را تصويت کردند. تصميمات کنگره به اتفاق آرا انجام گرفته و همچنين گزارش کميته مرکزی به کنگره. به اين ترتيب در کنگره اختلاف نظر درباره مسائل سياسی، تشکيلاتی و نظامی ابدا وجود نداشت. وقتی که انتخابات کميته مرکزی انجام گرفت، همه نمايندگان در انتخابات شرکت کردند، يعنی هيچ کس نبود که در انتخابات شرکت نکند. [سرانجام و پس از انجام انتخابات]عده ای از افراد انتخاب نشدند. اين افراد وقتی که انتخاب نشدند، بعد از کنگره ديگر هيچ مسئوليتی نداشتند، برخلاف آنچه که ادعا می کنند نه عضو کميته مرکزی بودند و نه عضو دفتر سياسی، رفتند و در اول فروردين ماه بيانيه ای منتشر کردند و اعلام نمودند که ح.د.ک.ا به اصطلاح رهبری انقلابی را تشکيل داده اند. پيش از اين که بيانيه ی جدايی پخش بشود، به اين افراد خيلی صريح گفتيم، به عنوان يک حزب طرفدار پلوراليسم، کوچکترين مخالفتی با اينکه چند حزب ديگر هم در کردستان ايران تشکيل بشود نداريم، کردستان ملک ح.د.ک.ا نيست. ملک مردم کردستان است و مردم کردستان هم می توانند به هر حزبی که دلشان بخواهد رای دهند و از آن پشتيبانی کنند. ما هميشه نظرمان اين بوده که نظرات و عقايد خودمان را جلوی مردم بگذاريم و همه گروه ها و سازمان های ديگر هم همين طور، آنگاه اين مردمند که انتخاب می کنند، از کدام گروه، يا از کدام حزب پشتيبانی کنند. ولی کسانيکه در کنگره کوچکترين ايرادی به مشروعيت کنگره نگرفتند، حتی يک کلمه درباره ی مشروعيت کنگره حرف نزدند و خود تا پايان اين کنگره در آن شرکت داشتند، حالا آمده اند و می گويند که ح.د.ک.ا آنها هستند و حزب مشروع را «فراکسيون» می خوانند. اين افراد هر سياستی که داشته باشند مربوط به خودشان است. اختلاف ما با آنها بر سر اين آغاز شد که اسم حزب را غصب کردند. چون کنگره مشروع ح.د. که خودشان هم در آن شرکت داشتند به اين کميته ی مرکزی رای داده که من دبيرکل اش هستم. به همين جهت کاری که آنها کرده اند، کاری است غيرمشروع و غيرقانونی، و الا هر اسمی روی خودشان می گذاشتند، هر راهی که پيش می گرفتند، حتی اگر اين راه در تضاد با سياست ما نبود، ما می توانستيم حتی با آنها همکاری هم بکنيم. قبل از اينکه بيانيه اعلام جدايی گروه خود را پخش کنند، اين را به آنها گفتيم. من حتی کتبا برايشان نامه نوشتم. بعد از اينکه بيانيه پخش شد و در صدد برآمدند که کنفرانس تشکيل بدهند، مجددا برايشان پيام فرستاديم که شما اگر واقعا می گوئيد سياست ديگری داريد يا راه ديگری پيش گرفته ايد، آن وقت بهترين راهش اين است که اسم ديگری برای گروهتان انتخاب کنيد. جالب است که اينها آمده اند واسم خود را گذاشته اند «رهبری انقلابی». به نظر من اين خود توهين به اعضای خودشان است. برای اينکه معنايش اين است که گروهشان انقلابی نيست و فقط رهبريشان انقلابی است. اگر اسم گروه خود را حزب دمکرات انقلابی کردستان ايران هم می گذاشتند، تا اين حد مخالفت نداشتيم. ولی ح.د.ک.ا يکی است و دوتا نمی شود و به همين جهت و از اينجاست که اختلافات ما سرچشمه می گيرد و نمی توانيم اجازه دهيم کس ديگری به نام حزب ما، با مردم طرف شود. به نظر من اين حق مشروع و مسلم ماست. فرض کنيد که مثلا مردم حاضرند به ح.د.ک.ا کمک مالی بکنند، يکی برود به اسم حزب ما به حزب دمکرات از مردم کمک مالی بگيرد يا برعکس سياستی را به اسم ح.د. در ميان مردم تبليغ کند که برخلاف سياست ح.د.ک.ا باشد و اين اشتباه هميشه ممکن است رخ بدهد… متاسفانه آلت دست قرار گرفته اند و برخی گروه ها می خواهند از اينها برای ضربه زدن به حزب ما استفاده کنند. برای نمونه وقتی کنفرانس شان تشکيل شد، تعدادی از آنهايی که در کنفرانس حاضر بودند، پيشنهاد کردند که اسمشان را عوض کنند، ولی کسانی که به اصطلاح در رهبری قرار دارند، صراحتا گفتند ما از سازمان مجاهدين کمک می گيريم و اگر اين اسم را عوض بکنيم، سازمان مجاهدين به ما کمک نخواهد کرد….

… آن چيزی را که شما اسمش را انشعاب گذاشتيد، علل مختلفی دارد، مانند: مقام پرستی و يا قراردادن روابط به جای ضوابط که هنوز هم در کردستان عمل می کند، مثلا يکی برادرش جدا شده، خود او هم رفته است. ليکن علت اصلی خشته شدن از مبارزه طولانی در شرايط سخت است. ببينيد مسئله خيلی ساده است. من وقتی که با پيشمرگان حزب حرف می زنم، آنها خوب درک می کنند. من به آنان می گويم که ما از اينجا می خواهيم برويم به ده «حسين آباد». می رسيم به ده «حسن آباد» که وسط راه است. من خسته شده ام و ديگر نمی توانم راه بروم، ولی نمی گويم خسته شده ام. «کرده ناموسی» يعنی «تعصب کردی» نمی گذارد که به خستگی خود اعتراف کنم. به همين جهت از همراهانم ايراد می گيرم: به من نان نداده ايد، مرا از بيراهه برديد، با من حرف نزديد و الی آخر. تمام اين انتقادات برای توجيه خستگی است، چون ديگر قادر به راه رفتن تا روستای حسين اباد نيستم. اصل مساله اين است. خيلی از اين افراد خسته شده اند. مبارزه سخت است و ما هم قبول داريم که سخت است ولی اينها جرات و شهامت اخلاقی را نداشتند که مساله را صراحتا مطرح نمايند. بودند کسانی که شهامت داشتند، آمدند و گفتند و ماهم تمام امکانات را برايشان آماده کرديم. بعضی ها قبل از کنگره چون می دانستند در کنگره انتخاب نخواهند شد اقداماتی کرده بودند و تماسهايی با سازمان مجاهدين و جاهای ديگر گرفته بودند، برای اينکه چند نفری از اينها باندی بودند که قصد داشتند در کنگره رهبری را قبضه کنند. چون ديدند که در کنگره اکثريت ندارند، بعد از کنگره از حزب جدا شدند. به اين ترتيب مساله خيلی ساده است. در ح.د دفعه اول نيست که عده ای يا از مبارزه خسته می شوند يا کنار می روند. بعد از کنگره چهارم در حزب، واقعا انشعاب روی داد. برای اينکه يک نفر از گروه هفت نفری عضو دفتر سياسی بود، چند نفرشان عضو ک.م بودند. آنها که بعد از کنگره انشعاب کردند، در کنگره به رهبری انتخاب شده بودند. هزار ايراد به سياست حزب وارد کردند، ولی اختلاف اصلی، يک مساله بود و من اين را در يک ميتينگ صد هزار نفری در مهاباد با مردم کردستان مطرح کردم. مساله اين بود که ما اول اسلحه را زمين بگذاريم و بعد برويم با ج.ا مذاکره کنيم، يا خير اسلحه را نگه داريم و حاضر به مذاکره بشويم. اينها می گفتند اسلحه را تحويل بدهيم، آنوقت ج.ا درخواست های ما را قبول می کند، ما هم با تجربه ای که سالهای سال از مبارزه داشتيم و با شناخت از ماهيت ج.ا نظرمان اين بود که سلاح هايمان را نگه داريم. اگر ج.ا بخواهد می تواند با ما مذاکره بکند. اگر به اين نتيجه رسيديم آنوقت می توانيم اسلحه را زمين بگذاريم. الان هم مساله اصلی اين است که عده ای خسته شده اند. بعضی از آنها در کميته مرکزی و دفتر سياسی بودند، مساله را خيلی صريح مطرح کردند. آمدندو گفتند که کميته مرکزی حزب دمکرات لازم نيست حتما اعضايش در داخل ايران باشند، می توانند در خارج باشند، مثلا مثل کميته مرکزی کومله می توانند در سوئد يا انگلستان باشند. اينها پيشنهادشان اين بود. اينکه شش نفری که پيشنهاد کرده بوديم از کميته مرکزی کنار کشيدند، به خاطر يکی از شرط های عضويت در کميته مرکزی بود. کميته مرکزی هر تصميمی درباره ی اين افراد می گرفت و به هر کجا به ويژه به داخل ايران می فرستاد، می بايست بروند. نبايد بگويند نمی رويم و تعهد بايد بدهند که کميته مرکزی، آنها را هر کجا بفرستد و هر وظيفه ای به آنها محول کرد، قبول کنند. اما آنها هيچکدامشان حاضر نبودند اين اصل را بپذيرند. اگر می آمدند پيشنهاد می کردند که ما بنشينيم بحث کنيم که اصلا دست از مبارزه مسلحانه برداريم. بحث در ح.د.ک. آزاد است. ما مثلا در آنها افرادی داشتيم که دو بار در کنگره ما آمد و طومار بلند بالايی خواند که خودمختاری شعار غلطی است و حزب بايد شعار استقلال را مطرح کند. البته هرکس در کنگره حق دارد نظرش را بگويد. اما هردو بار هم نظرش از طرف کنگره رد شد. اين بار هم می توانستند بيايند و بگويند دست از مبارزه مسلحانه بردايم. اگر کنگره موافقت می کرد، آنوقت کميته مرکزی می رفت يک کشور اروپايی يا هر جای ديگر. ولی نمی شود از يک سو مبارزه مسلحانه را پيش برد و تلفنی از استکهلم يا لندن مبارزه را رهبری کرد. اين به نظر من عملی نيست و اصل مساله خارج از تمام مطالب ديگر و انگيزه های شخصی و در واقع فرار از شرايط سخت مبارزه بود…

… [آنها] از نظر سياسی چيز تازه ای ندارند. همچنانکه قبلا تذکر دادم، در کنگره هم به گزارش هيات سياسی و همه قطعنامه ها رای مثبت دادند. پس اختلافات خاص سياسی و ايدئولوژيک با حزب نداشتند. اگر اختلافات سياسی خيلی بزرگی با حزب داشتند، آنوقت می شد گفت که راه ديگری را برای خود انتخاب کرده اند، ولی ندارند. آنها حالا درباره ی گذشته به بهانه گيری می پردازند. خود آنها آن موقع در رهبری با ما شريک بودند…

افزایش جایزه کشتن سلمان رشدی، به دلیل توهین به مقدسات آخوند

اسلام و مقدسات آن

آیا هرگز از خود پرسیده اید که چرا آخوند و ملا ها این چنین دم از اسلام و مقدسات آن می زنند، و هرآن آماده اند امت خردباخته را به طغیان و جنون  واداشته، و شهر و مملکتی را به  ویرانی و آتش کشند؟!. حقیقت در این داستان است:
مردی که با همسرش اختلاف و روی در وایستی داشت، هر آن خود به چیزی نیاز پیدا میکرد، به حساب فرزندش فریاد بر می آورد و خطاب به همسرش می گفت؛ ” حسنی گرسنشه، حسنی آب می خواد، حسنی سرماشه پتو بیار، و مانند آن”. در همه این مثال ها، هدف خود شخص بود و ارتباطی به حسنی نداشت.

در مورد اسلام نیز اگر عنوان مقدس بدان داده می شود، و هرگونه اعتراض و فریاد وا اسلاما  از گلوی مسلمانان بر می آید، هیچگونه ربطی به مردگان دهها سده پیش ندارد. بلکه تنها به دلیل منافع خود آخوند است. خمینی هم  همیشه می گفت: ” اسلام یعنی آخوند”. بنابراین هرکجا از اسلام گفتگو می شود، هدف آخوند است. حال، اگر به اسلام هم توهین شده، توهینی است که به منافع و دکانداری آخوند بر می خورد.
نکته دیگر این که ما واژه ای بنام “مقدس” نداریم اینهم باز از کلاهبرداری و دکانداری آخوند است. بعضی چیزها برای ما محترم و قابل ستایشند. نمونه مهم آن میهن دوستی و پایبند به آب و خاک خودمان است ولی از واژه مقدس در فرهگمان خبری نسیت و از به کاربردن آنهم بیزاریم.

سر احمد سلمان رشدی مرد بلند آواز فرهنگ و ادب انگلیس در نشستی با دانشجویان دانشگاه امرویسر احمد سلمان رشدی مرد بلند آواز فرهنگ و ادب انگلیس در نشستی با دانشجویان دانشگاه امروی

دستور آدم کشی آیت الله خمینی

در تاریخ ۲۹ بهمن ۱۳۶۷ برابر با ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ آیت الله خمینی بدون آن که از محتوای کتاب آیه های شیطانی سلمان رشدی چیزی بداند، این چنین فرمان به مرگ سلمان رشدی و انتشار دهندگان آن کتاب داد:
” بسمه تعالی انّا لله و انّا الیه راجعون، به اطّلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می‌رسانم، مؤلّف کتاب «آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شده‌است، همچنین ناشرین مطّلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می‌باشند. از مسلمانان غیور می‌خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آن‌ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرئت نکند به مقدّسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است ان شاءالله؛ ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرّفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. و السّلام علیکم و رحمةالله و برکاتة. روح‌الله الموسوی الخمینی ۲۹ بهمن ۱۳۶۷ / ۱۷ رجب.”

رژیم ایران با دامن زدن به بحران قرآن سوزی در زمستان گذشته در افغانستان تلاش نمود تا احساسات ضد آمریکائی و ضد غربی در منطقه را شعله ور کند و بدین ترتیب، روند تحولات خاورمیانه و بهار عربی را منحرف سازد. محور مقاومت یعنی رژیم ایران — بشار اسد و حزب الله که به محور جنایت تبدیل شده، تنها با تقویت گرایشات ضد اسرائیلی و ضد آمریکائی در منطقه میتواند به حیات خودش ادامه دهد. این ترفندهای رژیم همان گونه است که داستان مسخره  کشتن سلمان رشدی را علم کرد، و جهانی را به دشمنی و کینه توزی تبدیل نمود.

تلاش پیگیر آخوند برای فرستادن انسانی به قربانگاه

به دنبال این دستور غیر انسانی، آخوندهای ریز و درشت دیگر نیز بنای خوش رقصی گذاشتند و به نشخوار کردن بالا آورده های خمینی پرداختند. روی منبرها و برنامه رسانه ها در سراسر کشور حکایت از این کشتار اسلامی بود. امت خردباخته هم که همیشه چشم بسته آخوند را همراهی می کنند، بی صبرانه می خواستند تا انسانی دیگر را گوسفند وار به قربانگاه برند. بنیادهای گوناگونی هم که از بیت المال سرچشمه گرفته و در اختیار آخوند بودند در این تلاش مذبوحانه به حاتم بخشی پرداختند و جوایزی هنگفت از جیب ملت گوسفند نشان برای این ذبح شرعی اسلامی اختصاص دادند.

لشکر اسلام در سیدنی استرالیا  فریاد می زند: " آنهایی که از اسلام انتقاد کنند  باید سررا از تن آنان جدا کرد." حرمت داری و انتقاد نکردن از اسلام، حفظ منافع آخوند است. زیرا هرگونه اعتراض و انتقادی به اسلام زیانی به پیامبر که قرنها پیش مرده است، نمی رسد ولی به شارلاتانی و حقه بازی آخوند صدمه وارد کرده، و  دکانداری او را تعطیل می کند. حال، کو خرد و اندیشه ای میان امت اسلامی که این حقیقت تلخ را درک کند؟!.لشکر اسلام در سیدنی استرالیا  فریاد می زند: ” آنهایی که از اسلام انتقاد کنند  باید سررا از تن آنان جدا کرد.” حرمت داری و انتقاد نکردن از اسلام، حفظ منافع آخوند است. زیرا هرگونه اعتراض و انتقادی به اسلام زیانی به پیامبر که قرنها پیش مرده است، نمی رسد ولی به شارلاتانی و حقه بازی آخوند صدمه وارد کرده، و  دکانداری او را تعطیل می کند. حال، کو خرد و اندیشه ای میان امت اسلامی که این حقیقت تلخ را درک کند؟!.

چرا قربانی به قربانگاه نرسید؟.

پس از فتوای آدم کشی خمینی و گرد و خاک آخوندهای دیگر و تعیین جوایز گوناگون در سراسر ایران، عده ای از مزدوران و وابستگان رژیم دست به کار شدند. از جمله جوانی از حزب الله لبنان بنام مصطفی مازح برای کشتن سلمان رشدی در یک هتل در پدینگتون مرکز لندن بمبی گذاشت که به دلیل نا بهنگام عمل کردن بمب، خودش کشته شد. البته دولت و مردم کشورهای اروپایی نیز در برابر رفتار جنایت بار رژیم اسلامی بیکار ننشستند و یکی پس از دیگری به خروش و طغیان برآمدند و پشتیبانی همه جانبه خود را به روش زیر از سلمان رشدی نشان دادند:

۱- کتاب داستان و کم ارزش سلمان رشدی که تا آنروز ناشناخته مانده بود، در چند ماه میان مردم دست به دست گشت و چاپ های گوناگونی از آن زینت بخش کتابخانه ها گردید. سلمان رشدی که تا آن زمان با درآمدی کم زندگی ساده ای داشت، ناگهان با فروش روز افزون کتاب آیه های شیطانی به درآمدی سرشار و اندوخته ای شایان دست یافت.

۲-سلمان رشدی جوایز و نشان های گوناگونی دریافت کرد: الف-در ژوئن سال ۲۰۰۷، از الیزابت دوم، ملکه انگلیس به پاس خدماتش به عالم ادبیات، لقب شوالیه دریافت کرد. ب- در سال ا۹۸ا جایزه بهترین کتاب ادبی سال بنام جایزه بوکر از انگلیس و کشورهای مشترک الممالک آن به او داده شد. پ- در سال ۱۹۹۳ پس از بررسی آثار او جایزه ممتاز بوکر برای ۲۵ سال بنام بوکر بوکرها را گرفت.

لشکر اسلام صلح و آشتی در سودان سفارت آلمان را به آتش کشید.لشکر اسلام صلح و آشتی در سودان سفارت آلمان را به آتش کشید.

۳- سلمان رشدی  یک شهروند انگلیسی است. دولت های اروپایی برخلاف روند ضد انسانی رژیم ایران، با چنگ و دندان از شهروندان خود حمایت و پشتیبانی می کنند. بر این اساس، وزارت کشور انگلستان با گماردن  نگهبانانی چند، پشتیبانی از جان سلمان رشدی را بر عهده گرفته است.
دولت انگلیس همواره در هر شرایط، در هرحال، و در هرکجا از شهروندان خود حمایت می کند. حتی دیده شده آنهایی که با پلیس کشورهای دیگر در گیری دارند، به یاری آنان شتافته و آنان را نجات داده است.

نمونه خوب از حمایت و پشتیبانی دولت بریتانیا از شهروندانش، تلاش برای جلوگیری از اعدام فرزاد بازافت  Farzad Bazoft روزنامه نگار انگلیسی ایرانی تبار در عراق بود. فرزاد بازافت به دستور صدام پس از دستگیری بدون در نظر گرفتن درخواست انگلیس و  و تلاش های مارگارت تاچر و دیگر دولت های اروپایی برای نجات جانش، در سال ۱۹۹۰ اعدام شد. بخشی از تبلیغات دولت انگلیس که صدام دارای بمب های کشتار جمعی بود، باید به دلیل انتقام کشی کشتن بی خردانه این روزنامه نگار دانست.

جنگهای صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان خرافاتی حدود سه قرن ۱۱-۱۳ میلادی. جنگهایی  را به وجود آورد که جهان را به چند سده عقب راند و میلیونها انسان را به کام مرگ و بیماری کشانید. وحشیگری مسلمانان سراسر جهان در هفته گذشته می تواند پیامد ناگوار و وحشتناکی مانند جنگهای مذهبی گذشته به وجود آورد. جنگهای صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان خرافاتی حدود سه قرن ۱۱-۱۳ میلادی. جنگهایی  را به وجود آورد که جهان را به چند سده عقب راند و میلیونها انسان را به کام مرگ و بیماری کشانید. وحشیگری مسلمانان سراسر جهان در هفته گذشته می تواند پیامد ناگوار و وحشتناکی مانند جنگهای مذهبی گذشته به وجود آورد.

فاجعه بزرگ کشتار و ویرانی سفارت خانه ها از کجا ناشی شده؟

هفته گذشته به دنبال خبر ساختن فیلم از زندگی پیامبر اسلام، دیدیم که مسلمانان جهان بدون آن که فیلم را دیده باشند، و جزئیات آن را بدانند با یورش همه جانبه اسلامی خود سفارت آمریکا و شماری از کشورهای اروپایی را به آتش کشیدند، شماری را کشتند، و هستی آنان را به غارت بردند. بنا به گفته محمد مرسی رئیس جمهور مذهبی مصر، آمریکا مسئولیتی در برابر این فیلم ندارد، و ساختن و پخش اخبار آشوب برانگیز کنونی، کاری است که در راستای دور نگاه داشتن افکار عمومی جهان از کشتار سیستماتیک مردم سوریه از سوی ارتش بشار اسد بوده است.

چه کسانی ممکن است در این توطئه و فاجعه بین المللی دست داشته اند؟

گفته می شود که رژیم ایران برای پشتیبانی از بشار اسد و جلوگیری از سرنگونی او، با هزینه کردن زیاد توانسته است داستان این فیلم خام و ناشناخته را مانند پیراهن عثمان نوعی اهانت به اسلام جلوه دهد و آتشی روشن سازد تا همه نگاهها از سوریه بدانسوی کشیده شود. از سوی دیگر تلاش بر این بوده تا جبهه متحدی در برابر اسرائیل که برای حمله نظامی به تأسیسات اتمی ایران در حال برنامه ریزی است، به وجود آورند.

از آنچه در این یک هفته در جهان پدید آمد می توان گفت که؛ همه این وحشیگری ها به بهانه دفاع از مقدسات مسلمانان و در حقیقت سپری بوده است برای حفظ منافع و سودجویی های دکان داران دین اسلام در سراسر جهان. اگر توجه کرده باشیم همه این تظاهرات، حمله ها، آتش زدن، و غارت اموال سفارتخانه ها از سوی گروهی از جوانان بوده که در پیشاپیش و یا با راهنمایی، سخنرانان و خط دادن ملایان، و آخوندها در کشورهای گوناگون انجام شده است.
زیرا همان گونه که می دانیم، یک دکان دار دین مانند آخوند به هر ترفندی دست می زند تا این مقدسات خودساخته اشان در امان بماند و دکان رزق و روزی اشان بسته نشود. گسیل بسیجی و مزدوران در جلو سفارت سوئیس در هفته پیش در تهران به همین دلیل بوده است.

یورش مسیحیان به کاخ انتیاک در ترکیه وجنگ با مسلمانانیورش مسیحیان به کاخ انتیاک در ترکیه وجنگ با مسلمانان

دنباله گیری کشتن سلمان رشدی

بنابر گزارش روزنامه جوان و روزنامه های دیگر این دو روزه ایران، خامنه ای که بی تردید آتش بیار معرکه هست و همیشه از کاهی کوهی می سازد و بساط خلافت خود را بر شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل بنا نهاده، بازهم در این ماجرای ناچیز و بی اهمیت از آب گل آلود ماهی گرفته، و دلیل ساختن چنین فیلم های توهین به مقدسات آخوند را کوتاهی مسلمانان در کشتن سلمان رشدی دانسته است. از این روی، بر جایزه کشتن سلمان رشدی یک شهروند انگلیسی ۵۰۰ هزار دلار افزایش می دهد و به سه میلیون و سیصد هزار دلار می رساند که از بنیاد ۱۵ خرداد یعنی از جیب ۷۰ میلیون ملت کشتی به گل نشسته و به خواب رفته ایران قابل پرداخت است.

پیامد این ترفندها و فاجعه جنایت بار چیست؟

در مورد کشور خودمان باید گفت که اینگونه ترفندها و آتش افروزی رژیم اسلامی از دید جهانی پنهان نمی ماند. دولت بریتانیا به انتقام دستور کشتن شهروند او به وسیله خمینی، و تأیید آن از سوی آخوند مشهدی و هم پالکی هایش و همچنین بالارفتن دزدان و غارتگران رژیم از دیوار سفارت، ساکت نخواهد نشست و زهر خود را خواهد ریخت. کمترین آن، همکاری با دشمنان برای تجزیه ایران، و تشویق اسرائیل و آمریکا به حمله نظامی است.

و اما، تحریک و به راه انداختن گروههای ویرانگر و حرکت فاجعه انگیز قشر مسلمان خرافاتی، سوزاندن و غارتگری آنان، با در نظر گرفتن بمب گذاری ها، و کارهای تروریستی بین المللی، چیزهایی نیست که برای کشورهای باختری به باد فراموشی سپرده شود. اینجاست که رو در رویی و برخورد خصمانه میان مسلمانان، و گروههای مذهبی دیگر  در آینده نزدیک می تواند جهانی را به آتش و نابودی کشاند.

شراره های خشم مسلمانان افراطی، جهانی را به آتش کشاند

هرباور دینی برای باورمندان آن ارزنده و گرامی، و برای دیگر باوران نیز پذیرفته و احترام آمیز است. انسان ها حق دارند تا به هردین و مسلکی روی بیاورند، دستورات آن را به کار برند ولی نمی توانند در یک جامعه به عنوان اسلحه برای نابودی هم نوعان خود از آن بهره بگیرند. دین و هر باوری وقتی خوب است که بتواند بر خشم و عصیان، و خروشان و بی دادگری ما دهنه زند و ما را آرام و سبکبال سازد. به گفته دیگر، دین برای تلطیف احساس و روان انسان هاست، نه خشونت، طغیان، درندگی، گستاخی، انتقام، و نابودی دیگران.

وقتی یک هندو،  در  ژانویه ۱۹۴۸ مهاتما گاندی پیامبر صلح و آشتی را به گلوله می بندد و از پای در می آورد، این عصیان گری و کشتار انسانی بزرگ، نمی بایست دستور و خواسته دین باشد. بلکه جنایت و خودکامگی انسان هاست که در لباس دین در آمده است. هنگامی که آمریکایی های سپید پوست هزاران سرخ پوست را به عنوان دستورات دین مسیح در آمریکای جنوبی از پای در می آورند، باز هم نمی تواند دستور و خواسته دین باشد. زیرا اگر دینی چنین دستور کشتن دیگران دهد، آن دین جای پرسش و سؤال است و باید از آن دوری نمود.

کریستوفر استیونس سفر آمریکا در لیبی که به روش وحشیانه  کشته شد و گویا پیش از مرگ به همان روش سرهنگ قذافی به او تجاوز هم شده است.  آیا این اسلام است، و یا رفتار جنگلی اسلام گرایان؟. وانگهی یک فیلم آمریکایی چه ارتباطی به عده ای دیپلمات دارد؟. در هرحال، هرگونه خشونت و وحشیگری از هر طرف که باشد، ناپسند، زشت، و محکوم است.کریستوفر استیونس سفر آمریکا در لیبی که به روش وحشیانه  کشته شد و گویا پیش از مرگ به همان روش سرهنگ قذافی به او تجاوز هم شده است.  آیا این اسلام است، و یا رفتار جنگلی اسلام گرایان؟. وانگهی یک فیلم آمریکایی چه ارتباطی به عده ای دیپلمات دارد؟. در هرحال، هرگونه خشونت و وحشیگری از هر طرف که باشد، ناپسند، زشت، و محکوم است.

هرگونه کشتاری، آنهم به عنوان دستورات دین در هر مکان و هر جامعه جنایت و محکوم است. زیرا بشر که نمی تواند موجودی را خلق کند و به جسم جامد و بی روحی جان بخشد، چگونه اجازه دارد و می تواند جان انسانی دیگر را بگیرد؟!. در دوران پیش از رنسانس، به دستور سردم داران و دکانداران دین در کلیساها، هزاران انسان را به جرم بی دینی و بداندیشی سوزاندند و یا به صلیب کشیدند. بازهم اینها خودکامگی بشر است و نمی توانست دستورات دین مسیح باشد.

کشتار ۷۷ نفر و زخمی نمودن ۲۴۲ نفر به وسیله یک افراط گر مذهبی بنام آندرس بریویک Anders Behring Breivik در تابستان گذشته در نروژ که حکایت از خشم یک مسیحی علیه مسلمانان بود نیز نمونه دیگری از نادیده گرفتن و تجاوز یک انسان به حریم باورهای گروهی دیگر است. کشتار مسیحییان در روسیه پس از برانداختن خانواده رومانف The Romanovs به وسیله کمونیست های اشغال گر نیز نمونه دیگری از تجاوز به باورهای یک گروه، و کشتار انسان های بیگناه است. کشتار بیش از ۸۰ میلیون مردم روسیه در جنگ دوم جهانی به وسیله رژیم خودکامه روسیه که عموماً  هم مسیحی بودند و یا فرستادن مخالفین به سیبری و از میان بردن آنها در زندان های یخبندان سیبری، نمونه دیگری از جنگ با دیگر اندیشان است.

بخش کوتاهی از نمونه فیلمی که در آمریکا از زندگی پیامبر و عملکرد او ساخته شده است.

بر همین روال، کشتار و قتل عام پیروان بهایی در سرتاسر ایران بنا به وسوسه و رجز خوانی آخوند فلسفی در مسجد شاه تهران در سال ۱۳۳۲ خورشیدی نیز نمونه ای دیگر از وحشی گری است که به عنوان اسلام و برای اسلام صورت پذیرفته است. همچنین کشتار جوانان و دیگر اندیشان در زندان های ولی فقیه به جرم بی دینی، محاربه با خدا، در این ۳۳ سال و یا کشتار چندین هزار جوان انقلابی در سال ۶۷ درون زندان ها نیز نمونه هایی از بی حرمتی و نادیده گرفتن باورهای قلبی انسان های دیگر و یا بهانه ای برای نابودی آنان بوده است.

سالیانی پیش، خمینی که لباس جلادان را به تن کرده بود، علاوه بر کشتار بیگناهان هم میهنمان، دستور قتل سلمان رشدی به دلیل نگارش کتاب “آیه های شیطانی” را صادر می کند. بی تردید، دستور هرگونه قتل و کشتاری، خود یک جنایت است که به عنوان و به نام دین از انسانی ناآگاه داده می شود. البته این دستور بی خردانه و آدم کشی نه تنها سلمان را رشدی را به کشتن نداد، بلکه او را به اوج قدرت و شهرت جهانی رسانید. کتاب آیه های شیطانی نیز که می بایست در کتابخانه ها بایگانی شود، در دسترس همگان و جامعه تحصیل کرده جهانی قرار گرفت.

واما، نکته ای چند در مورد فیلم آمریکایی

در سال ۱۹۴۰ بیش از ۲۲،۰۰۰ نفر از فرماندهان ارتش لهستان که به وسیله روسها دستگیر شده بودند، در جنگل کاتیان در منطقه غربی روسیه به طرز وحشتناکی سر به نیست شدند.در سال ۱۹۴۰ بیش از ۲۲،۰۰۰ نفر از فرماندهان ارتش لهستان که به وسیله روسها دستگیر شده بودند، در جنگل کاتیان در منطقه غربی روسیه به طرز وحشتناکی سر به نیست شدند.

این فیلم که گویا از زندگی زنبارگی محمد ابن عبدالله و جنگ های او گفتگو می کند، ساخته یک کمپانی آمریکایی است که نمی تواند رابطه سیاسی و ارتباطی به دولت و دست اندرکاران آمریکا  داشته باشد. این فیلم احمتالاً به  یکی از دو دلیل زیر ساخته شده است:
۱- در برابر حمله دو هواپیمای تروریست های اسلامی به برجهای دو قلوی مرکز تجارت نیویورک و کشتار نزدیک به ۳۰۰۰ انسان بیگناه و ایجاد خسارت فراوان.
۲- برای سودجویی و بهره برداری کمپانی فیلم ساز با توجه به خشم کشورهای غربی از رفتار شماری از مسلمانان.

در هرحال، بنا به گفته ای تجاوز جنسی و کشتار و حشیانه سفیر آمریکا و چند نفر دیپلمات آمریکایی در بنغازی لیبی و یا تظاهرات گسترده و خانمان برانداز در قاهره پایتخت مصر، و همچنین در تونس، و پاکستان که به عنوان کانون جنایتکاران اسلامی شناخته شده است، نشانه این وحشیگری ها است. زیرا کاری که یک شرکت فیلمبرداری کرده، کمترین ارتباطی به بالارفتن از دیوار سفارتخانه های آمریکا، ویرانی گری، سوزاندن و کشتن مردم در سراسر جهان ندارد.

رژیم غیر مردمی ایران نیز مانند دزدان و چپاول گران، در ۴ فوریه ۱۹۷۹ چون دزدان  از دیوار سفارت آمریکا بالارفتند و اموال آن سفارت خانه را به غارت بردند. در سال گذشته نیز همان دزدان و چاقو کشان ولایت فقیه از دیوار سفارت انگلیس بالا رفتند، و بازهم  اموال آن سفارتخانه را چپاول کردند. بی تردید این گونه تجاوزها به حریم کشورهای دیگر و غارت کردن آن ها بی پاسخ نخواهد ماند. زیرا دشمنی و کینه توزی دولت بریتانیا علیه کشورمان سابقه دیرینه دارد و باید در انتظار انتقام آنان بود.

واکنش ولی فقیه برای ساختن فیلم آمریکایی
رژیم اسلامی ایران که خلافت و تاج و تخت خود را از سر صدقه دشمنی و کینه توزی با آمریکا و اسرائیل می داند و بیت المال ۷۰ میلیون ایرانی در بند را برای نگهبانی و پایداری خود به حراج گذاشته است، همیشه به دنبال دستاویز و بهانه ای است که چماقداران و قداره کشان خود را به خیابان ها آورده، و به عربده کشی و فریاد زنی پردازد.

بر این اساس، خامنه ای با سخنرانی خود به تحریک و تشویق مردم  فرستادن مزدوران و چاقوکشان بسیجی به نام دروغین دانشجو به جلو سفارت سوئیس و فریاد مرگ بر آمریکا و اسرائیل سر دادن،  و وادشتن گروههای وابسته به خود برای تبلیغات ضد آمریکایی و نوشتن مقاله های تحریک آمیز در همه روزنامه های حکومتی از اقدات گسترده ضد ملی و ضد مردمی این رژیم است. آخرین دستور خامنه ای رفتن مردم و نماز گذاران  امروز پس از نماز جمعه مردم به خیابان ها است که این روضه خوان مشهدی چنین  آتش بیار معرکه است.

این یورش سربازان اسلام به سفارت آمریکا در یمن است. آیا در هیچ قوم جنگلی چنین روش خصمانه و وحشیانه علیه دیپلمات های یک کشور که در پناه کشور دیگر باید مصون و محفوظ بمانند دیده شده؟.این یورش سربازان اسلام به سفارت آمریکا در یمن است. آیا در هیچ قوم جنگلی چنین روش خصمانه و وحشیانه علیه دیپلمات های یک کشور که در پناه کشور دیگر باید مصون و محفوظ بمانند دیده شده؟.

چرا یک خدا ناباور که خدایی را قبول ندارد و از خدایی هم نمی ترسد، دلیلی برای دروغ گفتن ندارد؟

دوستی دیندار در زیر یکی از پست ها چالشی را مطرح کرد و فرمودند من از خدا می ترسم پس دروغ نمی گویم، شما که از خدایی نمی ترسید چه دلیل دارید دروغ نگویید؟ پاسخ من به این دوست این است که نخست از شما و دیگر دوستان دیندار یک پرسش دارم و شما را به یک چالش اخلاقی می کشم.

اگر بواسطه ی دروغ بدون ضرر به فردی خاص شما بتوانی ۱۰۰ میلیارد تومان پول بدست بیاوری، آیا دروغ می گویی یا نه؟ (از تک تک کسانی که این چالش اخلاقی را در برابر آتئیست ها مطرح می کنند خواهشمندم این پرسش را پاسخ بگویند) حال برای پرهیز از مغلطه ی “پاسخ با پرسش” به ایشان دلایل انسانی بودن اخلاق راست گویی و نه آسمانی بودن آن را می گویم.

اما چرا دروغ نگوییم وقتی از خدایی نمی ترسیم: دروغ سود کوتاه مدت برای فرد گوینده ی دروغ دارد، اما شرط آن یا هر کار اشتباه اخلاقی دیگر که معمولا همه سود کوتاه مدت دارند این است که شما تنها گوینده ی آن باشید و البته فرد مقابل به شما اعتماد کند. اما اگر نگاه کنید در دراز مدت دروغ بیشتر به ضرر خود فرد است، می گویید چرا؟

اگر شما به کرات دروغ بگویید، رفته رفته افراد پیرامون شما هم به شما یا به دیگران دروغ خواهند گفت؛ این یک واکنش منطقی و عقلانی است چون سود کوتاه مدت و آنی دارد. رفته رفته این عادت بد اجتماعی همه گیر می شود و (معروف به اثر دومینو: اثر دومینو وقتی است که مهره های بازی دومینو را پشت هم بچینی و اگر یکی از آنها بریزد همه ی مهره ها خواهند ریخت) بنا به اثر دومینو و همه گیر شدن دروغ شما در قبال یک دروغ، صد دروغ می شنوی؛ یکجا سود می بَری اما ۱۰۰ جا زیان می کنی.

راستگویی و دروغگویی، خوشرویی و کَج خُلقی، مردم داری و مردم آزاری و دیگر خصوصیات اخلاقی یک انسان کمترین ارتباطی با دین و باور مذهبی نداشته و ندارد. انسان دارای عقل، منطق، شعور و قدرت اختیار است و خود تصمیم می گیرد که چگونه در جامعه زندگی کرده و با اطرافیانش برخورد کند.راستگویی و دروغگویی، خوشرویی و کَج خُلقی، مردم داری و مردم آزاری و دیگر خصوصیات اخلاقی یک انسان کمترین ارتباطی با دین و باور مذهبی نداشته و ندارد. انسان دارای عقل، منطق، شعور و قدرت اختیار است و خود تصمیم می گیرد که چگونه در جامعه زندگی کرده و با اطرافیانش برخورد کند.

نمونه ی مشهود آن جامعه خودمان است که برای درکِ بهتر مطلب یک مثال اقتصادی می زنم:

بنزین ۱۰۰ تومان گران می شود، راننده تاکسی برای یک مسیر ۱۰ کیلومتری (طولانی ترین مسیر داخل شهر) پیشتر از هر مسافر ۲۰۰۰ تومان می گرفته است. با فرض مصرف سوخت یک خودرو در شهر که برای هر ۱۰۰ کیلومتر حدود ۱۰ لیتر است، می توان نتیجه گرفت که این راننده برای ۱۰ کیلومتر یک لیتر بنزین مصرف می کند و این یعنی تنها ۱۰۰ تومان در هر مسیر ضرر کرده است. سَر شکن می شود ۲۵ تومان به هر مسافر و اگر بگوییم در طول روز ۵ سرویس رفت و برگشت برود، در کل ۱۰۰۰ تومان ضرر روزانه نصیبش می شود.

اینجا راننده می تواند دو کار انجام دهد: راه حل کوتاه مدت و راه حل بلند مدت:

۱- کوتاه مدت که در ایران هم شایع است: اینکه قیمت کرایه را ۲۰۰ تومان بالا می برد و قیمت مسیر از ۲۰۰۰ تومان به ۲۲۰۰ تومان رسیده است؛ اگر محاسبه کنید می بینید ایشان با گران شدن بنزین و گزیدن راه کوتاه مدت نه تنها ضرر خود را پوشش می دهد بلکه ۷۰۰۰ تومان در روز هم سود می برد و این (تقریبا برابر یک سر مسیر با قیمت پیشین) یعنی ۱۰ بر مسافرکشی کرده اما پول تقریبا ۱۱ مسافرکشی به جیبش می رود.

تا اینجا این حرکت غیر اخلاقی به سود راننده ی تاکسی بود، اما این تنها وقتی است که راننده های تاکسی تنها کسانی باشند که به این حالت تورمی واکنش دهند. (مانند دروغ که تو تنها کسی باشی که دروغ بگویی) اما در نظر بگیر که مسافر شما یک فروشنده ی لاستیک باشد و یا حتی نه! ایشان ماشین شخصی خود را داشته باشد اما مانند شما فکر کند و بگوید چطور یک راننده ضرر خود را جبران و حتی به سود تبدیل کند و من نکنم و او هم یک حلقه لاستیک که قیمتش ۲۰۰،۰۰۰ تومان است را به قیمت ۲۵۰،۰۰۰ تومان بفروشد. (فرد دیگر بگویید چطور او از دروغ خود سود ببرد و من نبرم، پس من هم دروغ می گویم).

عمر مفید تایر خودرو با همه ی ترفندهای جابجایی تایرها و غیره ۲۰،۰۰۰ کیلومتر است؛ یعنی برای راننده ی فوق حدود ۶ ماه. یعنی پس از ۶ ماه این آقا باید برود و دو جفت تایرِ ۵۰،۰۰۰ تومان گران شده بخرد که می شود ۲۰۰،۰۰۰ تومان ضرر در ۶ ماه و یعنی روزانه ۱،۱۰۰ تومان ضرر برای راننده تاکسی که به راهِ حل کوتاه مدت و سودجویی روی آورده بود.

تنها یک قلم گرانی زنجیره ای ۱،۱۰۰ تومان از آن سود ۷۰۰۰ تومانی را کاست؛ همه می دانند ماشین قطعات دیگری هم دارد و البته اگر بنا بر اثر دومینو این کار همه گیر شود خوراک و پوشاک و همه چیز گران می شود و در آخر با فرض سبد خانوار و ۲۰ عدد اقلام اساسی و میانگین مشابه آقای راننده ی تاکسی به جای ۷۰۰۰ تومان سود اضافی روزانه ۱۳،۰۰۰ تومان زیان روزانه می دهد.(مانند همه گیر شدن دروغ که یکی گفتی و ۲۰ تا می شنوی)

انتخاب سود کوتاه مدت در دراز مدت زیانی معادل ۱۳،۰۰۰ تومان روزانه و یعنی ماهی ۴۰۰،۰۰۰ تومان ضرر را برای راننده داشت. در صورتی که اگر بلند مدت فکر می کرد و حتی ضرر کوتاه مدت را می پذیرفت بنا بر محاسبه ای که در آغاز کردیم تنها روزانه ۱۰۰۰ تومان ضرر می کرد یعنی ماهی ۳۰،۰۰۰ تومان. او با انتخاب سود کوتاه مدت ۱۳ برابر به خود زیان وارد کرد.

۲- سود بلند مدت: سود بلند مدت راه های گوناگونی دارد؛ ساده ترین آن همین که در بالا گفته شد و اینکه از تلافی کردن ضرر کوتاه مدت چشم پوشی کنیم و تنها ۳۰،۰۰۰ تومان ماهیانه ضرر کنیم. اما هیچ تورمی افزوده را تحمل نمی کنیم و از آثار روانی آن جلوگیری می کنیم. می توان با شوخ طبعی به مسافران بگوییم ۲۵ تومان ضرر را من می دهم کادوی من به شما اما گرانفروشی نکنید.!

اثر دومینو وقتی است که مهره های بازی دومینو را پشت هم بچینی و اگر یکی از آنها بریزد همه ی مهره ها خواهند ریخت؛ بنا به اثر دومینو و همه گیر شدن دروغ شما در قبال یک دروغ، صد دروغ می شنوی؛ یکجا سود می بَری اما ۱۰۰ جا زیان می کنی.اثر دومینو وقتی است که مهره های بازی دومینو را پشت هم بچینی و اگر یکی از آنها بریزد همه ی مهره ها خواهند ریخت؛ بنا به اثر دومینو و همه گیر شدن دروغ شما در قبال یک دروغ، صد دروغ می شنوی؛ یکجا سود می بَری اما ۱۰۰ جا زیان می کنی.

راه دیگرش هم صداقت کاری است؛ بدین صورت که روی یک کاغذ میزان مصرف سوخت را محاسبه کنیم و بگوییم آقایان و خانم ها با بالا رفتن سوخت مسیر من نفری ۲۵ تومان گرانتر می شود اگر می شود بجای ۲۰۰۰ تومان کرایه ی دیروز ۲،۰۲۵ تومان بدهید.

اثر روانی این حرکت گونه ای شگفت انگیز است، مسافران با آرامش ۲۵ تومان گران شدن را پرداخت می کنند و (شما هیچ ضرری نمی کنی) آنها هم با دیدن یک حرکت اخلاقی دراز مدت از گران کردن بی رویه ی قیمت های خود چشم پوشی می کنند.

یا اینکه آنرا منصفانه و تنها به اندازه ی افزایش هزینه ی حمل و نقلشان اضافه می کنند. در نتیجه فروشنده ی تایر ممکن است تنها ۱۰۰۰ تومان روی هر لاستیک اضافه کند که ۴۰۰۰ تومان سر شکن آن به روز می شود و تنها ۲۵ تومان با در نظر گرفتن ۲۰ اقلام سبد خانوار و تورم معقول گران شدن بنزین می شود ۵۰۰ تومان در روز یعنی ضرر ۱۵،۰۰۰ تومانی در ماه.

حال من خداناباور که به هیچ زندگی پس از مرگی باور ندارم و زندگی را تنها همین دنیا می دانم ترجیح می دهم ۱۵،۰۰۰ تومان یا ۳۰،۰۰۰ تومان در ماه ضرر کنم تا ۴۰۰،۰۰۰ تومان؛ همانطور که ترجیح می دهم از سود کوتاه مدت یک دروغ مصلحتی که همچنان دروغ است بگذرم تا فردا روز روزانه ۱۰۰ دروغ مصلحتی نشنوم.

برای نشان دادن یک جامعه با اکثریت آتئیستی اما سالم توجه شما را به کشورهایی چون ژاپن، نروژ، سوئد، هلند و دانمارک جلب می کنم. در این کشورها شما کمتر دروغ می شنوی؛ حال هر کشور با اکثریت دیندار که خواستید مانند کشور خودمان انتخاب کنید و میزان دروغ را با این کشورهای بالا مقایسه کنید. حتی در کشور امریکا که آتئیست ها اقلیتی ۱۰ تا ۱۵% را تشکیل می دهند میزان جرم و جنایت این گروه نسبت به باقی گروه های باورمند بسیار پایین تر است.

باید به همه باورهای دینی احترام گذاشت ولی اسلام سیاسی و دکانداری دین را نمی توان پذیرفت

هرگونه اعتقاد و باور دینی یک مسأله کاملًا شخصی و خصوصی است. تا زمانی که نزد خود باورمند و معتقد بدان بماند قابل احترام و جای هیچگونه اعتراض و خرده گیری بر آن نیست. در جهان صدها اعتقاد و باور دینی وجود دارد. به عنوان نمونه، در هندوستان هرگروهی و در هرمنطقه ای به چیز و مرام خاصی متفاوت از دیگران معتقدند. با این حال، آنان باهم و در کنار هم زندگی می کنند و هیچگاه به همدیگر اعتراض و برخورد خصمانه ای برای تبلیغ دین و مرام خود ندارند.

تنها دین و مرامی که در هندوستان و یا هرجای دیگر مانند لات و گردن کلفت محل مزاحم همه و موجب خشونت و کشتار می شود، اسلام است. در حقیقت اسلام یک دین و باور سرکش و خشونت بار است که در زندگی خصوصی و خانوادگی دیگران دخالت می کند و با زور و قلدری می خواهد همه را به کیش خود در آورد. به گفته دیگر، اسلام یک مرام و حزب دیکتاتور و خودکامه ای است که جهانی را به خاک و خون می کشد تا همه را مطیع، ذلیل، درمانده و ناتوان، و وابسته به خود سازد.

مهرداد کرم زاده  قهرمان پارالیمپیک ایرانی از دست دادن با همسر ویلیام شاهزاده دربار انگلیس خود داری می کند. رفتار این قهرمان بزرگ جای هیچگونه انتقاد نیست. او  به باور خود عمل کرده است. ولی انتقاد از این عقیده و باور ارتجاعی است که دکانداران دین در مردم به وجود آورده اند. البته برای آخوند شهوت ران که زن را در پایین تنه او می شناسد، دست دادن موجب تحریک مردان است. آخوندها در این مورد رفتار شیطانی و زن ستیزی  خود را بر دیگران تعمیم می دهند و به خیال خود هر مردی با زنی دست داد، تنها به سکس زن می اندیشد. بنا براین، بر ما ضروی است که این روش زشت حیوانی که در مغز آخوند است، از فرهنگ و از تن و خرد خود دور سازیممهرداد کرم زاده  قهرمان پارالیمپیک ایرانی از دست دادن با همسر ویلیام شاهزاده دربار انگلیس خود داری می کند. رفتار این قهرمان بزرگ جای هیچگونه انتقاد نیست. او  به باور خود عمل کرده است. ولی انتقاد از این عقیده و باور ارتجاعی است که دکانداران دین در مردم به وجود آورده اند. البته برای آخوند شهوت ران که زن را در پایین تنه او می شناسد، دست دادن موجب تحریک مردان است. آخوندها در این مورد رفتار شیطانی و زن ستیزی  خود را بر دیگران تعمیم می دهند و به خیال خود هر مردی با زنی دست داد، تنها به سکس زن می اندیشد. بنا براین، بر ما ضروری است که این روش زشت حیوانی که در مغز آخوند است، از فرهنگ و از تن و خرد و جامعه خود دور سازیم

برخورد دولت و مردم در غرب با باورهای گوناگون

در کشورهای باختری واژه هایی چون؛ دین رسمی و غیر رسمی، اقلیت و اکثریت، و مانند آن که استثمار و ستمگری به دنبال می آورد، مطرح نیست و مردم آزادند و می توانند به آن چه بخواهند معتقد باشند و بدان عمل کنند. آنان همگی در برابر قانون یکسانند. چنانکه در شهرهای بزرگ، مسلمانان مسجدهایی در کنار کلیساها ساخته و به نماز و مراسم دیگر مذهبی خود می پردازند، ولی اجازه خود نمایی و هرگونه تبلیغی در بیرون مسجد ندارند. این تنوع و آزادی عقیده بسیار زیبا و درخشان است. زیرا به هر انسان فرصت می دهد تا در درون خویش فرو رفته، و برای آرامش روان خود، باور و روشی بر گزیند. برای آن که جلو تبلیغ دینی گرفته شود، دولت انگلیس بر آن است که از آویزان نمودن و پوشیدن علامت هایی مانند صلیب و هرگونه نشانه مذهبی دیگر جلوگیری کند.

کشور دینی، و یا رژیم دینی؟.

در جهان، کشوری بنام کشور دینی سوای عربستان وجود ندارد. عربستان یک کشور اسلامی است که در آنجا همه مسلمانند و قوانین اسلام بر اساس قرآن و احکام دین در آن اجراء می شود. در آنجا هرکس بد تکان بخورد، روز رمضان روزه نباشد، در کنار خانه کعبه ( بتخانه بزرگ و تاریخی)، به او حالت تهوع و بالا آوردن دست دهد، گردنش در میدان شهر مانند دوران پیامبر با شمشیر بران زده می شود. در این کشور سیاه و بسته همه چیز تاریک است. چیزی که در آن جا ارزش ندارد، مقام و ارزش آدمیت است.

از عربستان، این کشور راستین اسلامی که بگذریم، نامیدن کشورهای دیگر مانند مصر، اردن، سوریه، مراکش، تونس، عراق، و ایران که در آنها ادیان گوناگونی مانند اسلام، یهودی، ارمنی، آسوری، زردشتی، و بهایی و یا حتی بدون هر باور دینی وجود دارد به نام کشور اسلامی نادرست است. به گفته دیگر نامیدن چنین کشورها با تنوع و دگرگونی ادیان و مذاهب گوناگون به عنوان کشورهای اسلامی و یا داشتن یک رژیم اسلامی، بازهم تجاوز، دیکتاتوری، و خودکامگی اسلام و دکانداران آن، و ظلم و ستم به دیگر باوران است.

همه ادیان محترمند و ما به پیروان آنان احترام می گذاریم، تا آن جا که عقایدشان را در خود نگاه دارند و در جامعه و زندگی بر مردم تحمیل نکنند. درشرایط کنونی ما می کوشیم که حزب سیاسی اسلام را که مانند بختک به جان مردم کشورمان افتاده، از زندگی امان دور سازیم و آخوند را از صحنه سیاست کنار گذاریمهمه ادیان محترمند و ما به پیروان آنان احترام می گذاریم، تا آن جا که عقایدشان را در خود نگاه دارند و در جامعه و زندگی بر مردم تحمیل نکنند. درشرایط کنونی ما می کوشیم که حزب سیاسی اسلام را که مانند بختک به جان مردم کشورمان افتاده، از زندگی امان دور سازیم و آخوند را از صحنه سیاست کنار گذاریم

جمهوری اسلامی یعنی چه؟

عنوان جمهوری اسلامی یک کلاهبرداری و شالاتانی آخوندی بیش نیست. زیرا قوانین اسلام  قوانینی ارتجاعی و غیر قابل تغییر است در حالی که در جمهوری گفتگو از تغییر و دگرگونی  با شرایط زمان و مکان است. بنابراین، دو واژه “جمهوری”، و ” اسلامی” وصله ناجوری هستند که نمی توانند بیکدیگر دوخته شوند. اگر بتوان فلز را با چوب جوش داد و آنان را به هم متصل نمود، این دو واژه جمهوری و اسلامی هم می توانند در کنار یکدیگر باشند. به همین دلیل است که تا کنون جمهوری کاتولیکی، جمهوری پروتستان ها، و یا جمهوری دیگر ادیان در جهان دیده نشده و به وجود نیامده است.

بازهم سخنی دیگر در مورد کشور اسلام زده خودمان!

آیا در کشور ماتم زده ما که یک مشت آخوند ضد انسان و ضد ایرانی برآن حکومت کرده، و با اجرای دستورات ارتجاعی اسلام نفس ها را در گلوی مردم قطٰع می کنند، جای اعتراض و ایستادن در برابراین دین خودکامه و آشوب گر وجود دارد؟. آیا نباید در برابر این خودکامگان و خواستار غیر انسانی آنان ایستاد و آن را به چالش کشید؟. همانگونه که گفته شد در ایران دین و باورهای گوناگونی وجود دارند. بنابراین، وظیفه ما آن است که به همه آنان حتی پیروان دین اسلام احترام گذاریم و با محبت و دوستی با آنان برخورد نماییم. ولی نمی توانیم بپذیریم که اسلام بر زندگی مردم و سیاست کشور سایه افکند و حکمرانی نماید.

آیا رفتار وحشیانه و غیر انسانی رژیم اسلامی با دیگر باوران مانند یهودی، زردشتی، بهایی، و حتی مذهب های دیگر اسلام ما را وادار نمی کند که با این هیولای حاکم بر سرنوشت ۷۰ میلیون مردم به مبارزه و چالش پردازیم و آن را به نقد و انتقاد گیریم؟. کشوری که بیت المال و درآمدهای آن در راه ساختن امام زاده (قبر آخوندها)، مسجد و حسینیه، و صرف تبلیغات مذهبی، برنامه ریزی برای کارهای تروریستی اسلامی می شود و کودکان هنوز در دبستان های اجاره ای و نا امن در سرما و گرما به درس خواندن می پردازند، آیا جای آن نیست که با این بختک اسلام که بر پشت و شانه مردم افتاده و زندگی مردم را تلخ کرده جنگید و آن را به درون فضای بسته خانه و مسجد باز گرداند؟.

بنا بر آن چه گفته شد، تلاش ما بر این است که سلطه اسلام و دکان داران آن بر کشور و بر مردم برداشته شود، و همه مردم با هرباور دینی بتوانند مرام و خواسته خود را دنبال کنند، و برای آنان ترس و و حشتی وجود نداشته باشد.

این ها هم میهنان بهایی ما هستند که در  چنگال رژیم ضد بشری اسلامی گرفتارند و یا کشته شدند. در تظاهراتی که در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۱  در بندر ریو در برزیل علیه رژیم  اسلامی  برپا گردید، فرتور این قربانیان در معرض دید جهانیان قرار گرفت.این ها هم میهنان بهایی ما هستند که در  چنگال رژیم ضد بشری اسلامی گرفتارند و یا کشته شدند. در تظاهراتی که در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۱  در بندر ریو در برزیل علیه رژیم  اسلامی  برپا گردید، فرتور این قربانیان در معرض دید جهانیان قرار گرفت.

جامعه دموکرات انسان دموکرات می خواهد

 

این روزها بیش از هر زمانی در گوشه و کنار این کره خاکی هرجا که ایرانیان زندگی می کنند ،شاهد نگرانی هایی در باره آینده  ایران هستیم . برخی بر طبل جدایی و تجزیه ایران می کوبند و برخی دیگر با شور و حرارتی مثال زدنی به هر طریقی می خواهند در تقابل با زمزمه های موجود ایستادگی کنند ،اما همواره گروهی هستند که خارج از رویکردهای موجود ،می خواهند راهی نوین برای حل این معضل پیدا کنند.
و اما نگارنده چرا این مطلب را نوشتم؟ اخیرا مقاله ای از دکتر نوری علا  تحت عنوان «معنا شناسی سیاسی ملت» در سایت سکولاریسم نو خواندم.عبارتی شگرف  ,منطقی و انسانی از ایشان مرا چند روز در خود فرو برد، عین عبارت را می آورم: «بعلاوه، مهمتر از هر کوششی، آنها که ـ همچون من ـ خواهان حفظ تماميت ارضی کشورند بايد بتوانند برای مواضع خود دليل و منطقی قوی داشته باشند و بکوشند تا به مردم ستم کشيده و تبعيض ديدهء مناطق مختلف کشور ثابت کنند که در آيندهء ايران صرفه و نفع آنها در باقی ماندن با بقيهء ايرانيان است؛ و الا، اگر در اثبات اين نظر عاجز باشيم، چرا بايد از ستم کشيده ای که اميدی در افق ديدش نمی يابد توقع وفاداری داشت؟ «
به نظر نگارنده باید روی جملات یاد شده، بیشتر تامل کرده  و بارها در ذهن خود آن را مرور کنیم . بخصوص عبارت آخر خیلی با اهمیت تر است، ازاین رو بار دیگر آن را تکرار می کنم: «چرا باید از ستم دیده ای که امیدی در افق دیدش نمی یابد توقع وفاداری داشت؟»
به راستی ما کی توانسته ایم افقی روشن و دریچه ای شفاف در جلوی دیدگان اقوام  ستم دیده ایرانی بگشاییم که امروز از آن ها توقع وفاداری داشته باشیم؟ کدام دولت متمرکز در طول دوسده اخیر نگاه صادقانه به ایشان داشته است؟ آیا وقت آن نرسیده است کمی با خود رو راست باشیم.رجوع کنید به ادبیات ناسیونالیست های افراطی که به چیزی جز داغ و درفش برای حفظ یکپارچی ایران نمی اندیشند و کاری بلد نیستند  جز اینکه ناکامی های امروز خود را در تاریخ پر افتخار گذشته و باستان جستجو کنند.برای این دسته از دوستان جباریت نادر و قساوت شاهان دیگر در کشور گشایی و خونریزی بسیار جذاب تر است تا برای مثال شناخت جامعه ،هنر، و دیگر زوایای زندگی اجتماعی . به باور من ایشان جز خونریزی و قساوت، در تاریخ چیزی دیگری را نمی یابند و حاضرند  برای ارضای عقده های تاریخی خود حتی حمام خون هم راه بیاندازند. تعجب نکنید همیشه خائن ترین افراد به هر ملکی، ناسیونالیست های افراطی بوده اند. به راستی چه کسی از هیتلر،صدام و موسولینی وطن پرست تر بوده است؟ و چه کسی از نام برده شده گان ،بیشتر به وطنش خیانت کرده است؟ من خیانت کارتر از صدام ،هیتلر و موسولینی نسبت به وطن شان کمتر در تاریخ دیده ام.همه این افراد می خواستند تحت تاثیر عقده های درونی خود به وطن شان خدمت کنند ولی نتیجه چیز دیگری شد و آن چیزی نبود جز کشتار و نسل کشی های زجرآور و در نهایت خیانت به قاموس انسانیت.
واما روی دیگر سکه؛  گروه هایی که برخی  دیگر از اقوام ایرانی را نمایندگی می کنند نیز متاسفانه، واکنشی همسان در تقابل با ناسیونالیست های افراطی در پیش گرفته اند ، و درست رفتاری یکسان با ایشان را بر گزیده اند، یعنی ناسیونالیسم قومی.این در حالی است که بشر امروزی در حال عبور از مرزهای ناسیونالیسم است و به درک جدیدی در مناسبات سیاسی و اجتماعی رسیده است.درکی که دیگر خون،نژاد،زبان و ده ها مولفه دیگر کمتر در آن نقش دارند. امروزه انسان گرایی خارج از مرزهای شناخته شده کهن ، در حال رشد و پاگیری است و بشر سعی می کند خارج از افق های کلاسیک به زیست جمعی خود بیاندیشد.  
و اما حرف آخر:
بگذارید این زخم ها ی ناشی از کدورت و کینه که بواسطه استبداد دینی  در طول این سال ها عمق بیشتری یافته، با رهایی ایران از چنگ دینکاران مردم گریز، ترمیم یابند نه سرباز کنند که درغیر این صورت شاهد خونبار ترین  صفحات تاریخ در خاورمیانه خواهیم بود که با دستان خود رقم زده ایم ،همان طور که اروپای پیر و نحیف در سده ی پیشین بواسطه دو جنگ ویرانگر جهانی به صلابه کشیده شد.
 آیا به فردای ایرانی پاره پاره اندیشیده اید که دچار انسان کشی مبتنی بر برادر کشی گشته است؟ براستی در جواب آن کودک اصفهانی یا تهرانی که دختر خاله سنندجی اش را از پشت سیم خار دارهای تصنعی فریاد می زند، چه جوابی دارید؟ و یا  وقتی که دلبند گیلانی تان آغوش داغ و لالایی مادر بزگ آذری خود را در خوابی آشفته آرزو می کند چه مغلطه ای را آماده کرده اید.  چه کسی جوابگوی  خویشاندانی خواهد بود  که زمانی از هر نژاد و قومی با هم وصلت کرده اند و امروز ناچارند  برای ترمیم  عقده های  ناسیونالیستی از دور اشک های هم را نظاره کنند.تار و پود خویشاوندی ما چنان در هم تنیده شده که دیگر نمی توان قالیچه یکپارچه  زیبای ایرانی را در کار گاه های قالی بافی تبریز ، کرمان  و بیجار از هم  باز شناخت.دوستان به کودکان آینده مان،  ظلم روا ندارید.نه برای ایران بلکه برای فرزندان این دیار و انسانیت، برای کودکان فرداهای ما که قلب های کوچک شان  تاب کوچکترین تلنگری را ندارند تا چه رسد که نظاره گره  خون ریختن خویشاوندان خویش در آینده باشند.
و اما این مطلب را نه از این جهت نوشتم که یکپارچگی ایران به هر قیمتی برایم مهم باشد بلکه برای نگارنده و هزاران مثل من ، نگاه انسانی به حیات جمعی مهم تر است تا صرفا گرد هم آمدن با جباریت و داغ و درفش!
و آما آن سوی سخن با برخی از نویسندگان  و روشنفکرانی است که در نوشته های شان از سارتر، گاندی ،ماندلا و ده ها شخصیت انسانی به کرات یاد می کنند. این لحظه تاریخی متعلق به شماست  پس باید وارد در آن شوید و عقربه های طلایی آن گردید تا راهی یافته برای  تداوم حیات خانوادگی مان نه بر جباریت متمرکز تاریخی بلکه بر اساس مذهب انسانیت ،خارج از رنگ پوست،نژاد،زبان و یا هر مولفه ای دیگر.بهتر بگویم جامعه دموکرات انسانی دموکرات می خواهد که اعتقاد قلبی و واقعی به آن داشته باشد.

باری، فرزندان مان ،نگاه به قلم های انسانی تان دارند پس پیش قدم شوید تا آینده طوری دیگر ترسیم گردد.

منبع :  http://ghalamerooz.blogspot.no/2012/09/blog-post.html

 

ادیانِ موهومِ آسمانی و نقشِ پُر رنگ شان در ویرانی زندگی های زمینی!

اگر نگاهی گذرا به تاریخ جنگ های دنیا بیاندازیم و دلایل کشتار میلیون ها میلون نَفر زن، مرد، کودک، جوان و پیر را بررسی کنیم، در خواهیم یافت که در طولِ تاریخ به نام و در راهِ هیچ کسی به اندازه نام و راهِ خدای موهومِ ادیان، انسان ها به خاک و خون کشیده نشده و از بین نرفته اند. قبرستان های سراسرِ دنیا پُر است از جسم های بی جانی که در راهِ خدای شان می جنگیده اند و فرجامی تلخ داشته اند.

به راستی این باورمندانِ متعصب برای اثباتِ برتری خدایِ خویش و حقانیت مسلک شان، دست به چه جنابت هایی که نزده اند؟ چه تَن های بیشماری که بی سر نشدند؟ چه کودکانِ بیشماری که سرپرستان خود را از دست ندادند و چه زنان و دخترانی که به چنگالِ مبلغین مذهبی گرفتار نشده و مورد آزار و اذیت آن انسان های برگزیده خداوند، قرار نگرفتند؟ و تمامی این جنایات با نامِ خدا شکل گرفته و دینداران از آن ها با افتخار به عنوان “کشتارهای مقدس” نام می برند.

به راستی در زمانه ای که دانشمندان و پژوهشگران بر روی کراتِ دیگر کهکشان در حالِ تحقیق و جستجو برای زندگی هستند و انسان ها با تکیه بر دانش و علم شان موفق به کشف و اختراع چیزهایی شده اند که زندگی آدمی را راحت تر نموده و دیگر شخصی برای خلاصی از شر یک بیماری، احتیاج به دعا کردن ندارد؛ بسیار به دور از خرد است که تمامی این دستاوردهای زمینی را به قدرتی مافوق و آسمانی ربط دهیم.به راستی در زمانه ای که دانشمندان و پژوهشگران بر روی کراتِ دیگر کهکشان در حالِ تحقیق و جستجو برای زندگی هستند و انسان ها با تکیه بر دانش و علم شان موفق به کشف و اختراع چیزهایی شده اند که زندگی آدمی را راحت تر نموده و دیگر شخصی برای خلاصی از شر یک بیماری، احتیاج به دعا کردن ندارد؛ بسیار به دور از خرد است که تمامی این دستاوردهای زمینی را به قدرتی مافوق و آسمانی ربط دهیم.

چون نیک بنگریم در می یابیم که تمامی ادیانِ آسمانی در یک نقطه با هم مشترک اند و آن داشتنِ خدایی خشونت طلب، شهوت پرست و پول دوست است که همواره پیروانش را به کشتار دگر اندیشان، آزار و اذیت زنان و دختران و غارت و چپاول ضعیفان تشویق می نماید. چرا ادیان آسمانی و پیروان راستین شان اینگونه با انسانیت سرِ دشمنی دارند؟

انسانِ زمینی که در دنیایی زندگی می کند که به دستِ شاگردانِ مکبتِ ادیان الهی و دست پرورگان کلاس های آموزش دینی به یک توپِ کثافت زده و پُر از قحطی و جنگ و ستم و شکنجه تبدیل گشته که هِی از روی ناچاری به دور خود می گردد، به یک کتابِ موهوم که هزاران سال پیش نوشته شده و طبعن تاریخ مصرفش قرن هاست به پایان رسیده، برای با اخلاق بودن و انسان وار زندگی کردن، نیاز ندارد.

به راستی دستاوردِ ادیان آسمانی و مبلغان اَبلهِ دینی در سراسر تاریخ برای انسانیت چه بوده است؟ آیا خدایِ خونخوارِ ادیان به غیر از جنگ و فلاکت و درماندگی، برکات الهی دیگری را نیز برای مردمان بینوای ساکنِ زمین، به ارمغان آورده است؟

چون نیک بنگریم ادیانِ موهوم الهی هیچگاه و در هیچ نقطه از تاریخ، نه تنها مایه سعادت بشریت نبوده اند بلکه در واقع آنان زمینه سازِ گمراهی و به ضلالت کشانده شدن تمامی جوامعی بوده و می باشند که به ادیان بها داده و به یابویِ رَم کرده و کورِ دینداری، میدانی برای جولان دادن تقدیم نموده اند.

فرگشت یا تکامل نظریه ای است علمی که با تکیه بر اسناد متعبر، با قدرت هر چه تمامتر وجودِ خدایی که زمین را در شش روز آفریده را رَد می کند. دینداران با علم و دانشی که خدایان موهوم شان را به زیر سوال می برد، مشکلاتی عمیق و ریشه ای دارند.فرگشت یا تکامل نظریه ای است علمی که با تکیه بر اسناد متعبر، با قدرت هر چه تمامتر وجودِ خدایی که زمین را در شش روز آفریده را رَد می کند. دینداران با علم و دانشی که خدایان موهوم شان را به زیر سوال می برد، مشکلاتی عمیق و ریشه ای دارند.

دیندارانی که انسان های شکاک و یا خدا ناباور را بی اخلاق و بی بند و بار خوانده و ایشان را مورد لعن و نفرین قرار می دهند، باید بدانند که دینداری و با اخلاق بودن، دو صفت کاملن مستقل از یکدیگرند و حتی در بیشتر اوقات، دو رویِ مختلف یک سکه اند.

انسان های خدا ناباور، شکاکین و افرادی که از عقل و منطق شان بیشتر از ایمان شان بهره می برند؛ طبق آمار و با استناد به مطالعات و پژوهش های صورت گرفته، نه تنها شهروندان قانون مدار و با اخلاق بهتری می باشند، بلکه کمترین میزان جرایم و اعمالی از قبیل قتل، ترور و جنایت های خونبار و یا رخدادی چون بارداری در زمان نوجوانی، در جامعه خدا ناباور ها و شکاکین، وجود دارد.

مطالعات علمی و آمارهای موجود ثابت می کنند که در جوامع مذهبی و در میان انسان های دیندار، همواره انواع و اقسام جرایم رخ می دهند و قتل، فحشا، قاچاق و استفاده از مواد مخدر، ترور و کشتن انسان های بیگناه، و بارداری های ناخواسته نوجوانان رو به رشد می باشند و این آمار و اطلاعات، خود ثابت می نمایند که انسان برای با اخلاق بودن به دین نیازی ندارد.

برای شهروند با اخلاق و انسانی خوب بودن، آدمی به عقلی سالم، شعور و فهمی که توسط دین به بازی گرفته نشده باشد و منطق نیازمند است تا هر مسئله ای را در ذهنش مورد بررسی و کنکاش قرار داده و در مورد نیک بودن و یا بَد بودن آن، تصمیمی درست بگیرد، باورهای مذهبی همواره منطق انسان را به اشتباه انداخته و اجازه تصمیم گیری درست را به آدمی نمی دهند.